• مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در سوگ مادر: رفتی از من مهر گسستی مادر با رفتن خود دلم شکستی مادر افسوس که بودی و ندانستم من ای در گرانمایه چه هستی مادر

  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

سال نو را به همه اقوام و آشنايان و طايفه بادكي تبريك مي گويم انشااله سالي پر بركت و خوبي براي همه عزيزان باشه ما همچنان منتظر نظرات و پيشنهادات و اطلاعاتي راجع به طايفه بادكي هستيم ما را در اين سال كمك و ياري نماييد كه انشااله بتوانيم اين طايفه را به نسل جديد  بيشتر آشنا كنيم . انشا اله شجره نامه طايفه بادكي در اين سال تكميل و در اين وبلاگ به نمايش گذاشته ميشه .



عزاداری مردم روستاهای دم افشان - فخرآباد - بورکی _ چمنی و . . . درزیارتگاه ایوب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->



تقدیم به طایفه بادکی و عاشقان سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


 

 

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

 

تقدیم به عاشقــان سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


گام های محرم ناگزیر از رسیدن به سر منزل تاسوعا و عاشورای حسینی است. محرمی که با نام حسین(ع) پیوند خورده و هر یک از ایامش فکرها و دل ها را متوجه روزی می کند که بزرگ ترین مصائب دنیا را بهمراه دارد و با تاملی در چگونگی حوادثی که آنزمان در کربلا اتفاق افتاد اشک غم را در سوگ برترین انسان های عالم جاری می کند ...

مروری بر صفحات تاریخ نشان می‌دهد جنایت و كشتارهای فجیع انسانی در طول تاریخ كم نبوده‌اند. جنایاتی كه بیان آنها مو را بر تن انسان سیخ می‌كند. از جنایت مغول ها در نقاط مختلف خصوصاً خراسان گرفته تا كشتار سرخ‌پوستان آمریكا توسط مهاجران اروپایی و از تلفات جنگ‌های جهانی و حمله اتمی به هیروشیما گرفته تا كشتار در عراق و افغانستان توسط مهاجمانی که حقوق انسانها را نقص کردند. اما بسیاری از آنها در لابه‌لای تاریخ دفن شده‌اند و آنهایی هم كه گاه بیان می‌شوند یا برای زنده نگهداشتن‌شان یادبودی ساخته شده، هیچكدام جریان‌ساز و تحول‌آفرین نیستند. حتی كشتارهای گسترده در همین زمان‌های نزدیك خیلی سریع به فراموشی سپرده شده است.

اما دهه ی محرم 61 هجری و تاسوعا و عاشورای خونین آن سال هرگز از یادها نمی رود و هنوز هم که هنوز است مسلما بسیاری از شما عزیزان در هر شهر و محله ای كه در آن زندگی می‌كنید هیات و دسته‌ای دارید و در ایام محرم خصوصا در تاسوعا و عاشورا برای گریستن بر مظلومیت آقا اباعبدالله و تدبر و تفكر در چیستی و چرایی حركتش راهی تكیه و حسینیه ای می‌شوید. مگر راز زنده ماندن رشادت های حضرت ابوالفضل(ع) در روز تاسوعا و همینطور قیام امام حسین(ع) در روز عاشورا كه یك نیم‌روز بیشتر به‌طول نینجامید چیست؟ و چرا این حماسه پس از 14 قرن همچنان تحول‌آفرین و انسان‌ساز است؟ این راز ابعاد مختلفی دارد كه گرچه در این مختصر نمی گنجد ولی در این نوشتار تنها به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم ...


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


روز تاسوعا (نهم محرم) در فرهنگ شیعه از دیرباز به عنوان روزی شناخته شده كه عزاداران و عاشقان اهل بیت(ع) ضمن بیان فضیلت های علمدار كربلا، به مرثیه سرایی و عزاداری برای او می پردازند. بیان جانفشانی ها و مصیبت های حضرت ابوالفضل(ع) در روز تاسوعای حسینی، باعث شده تا برخی چنین تصور كنند كه آن حضرت در روز تاسوعا به شهادت رسیده و به همین علت در این روز عزای سقای دشت كربلا را برپا می كنند در حالیكه نه تنها حضرت ابوالفضل(ع) بلکه همه یاران امام حسین(ع) در روز عاشورا جان خود را برای یاری دین خدا و امام خود فدا كردند. تاسوعا روزی است كه حسین(ع) و یارانش در كربلا توسط لشکر ابن زیاد و عمر بن سعد محاصره شدند. یكی از حوادثی كه در این روز اتفاق افتاد، امان نامه ای بود كه شمر برای حضرت ابوالفضل(ع) و برادرانش آورد ولی از آنجا که معرفت و جوانمردی حضرت ابوالفضل(ع) برای یاری امام حسین(ع) و اهل بیت امام حرف اول را می زد، آن امان نامه ی ننگین به تمسخر گرفته شد.


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


در چنین روزی بود كه به دستور عبیدالله بن زیاد، لشكر مجهزی از كوفه وارد كربلا شد و در عصر روز تاسوعا بود که حضرت اباعبدالله(ع) برای یاران خود خطابه ای خواندند و بیعت خود را از آنان برداشتند و سفارش كردند تا از تاریكی شب استفاده كرده و صحنه كربلا را ترک كنند تا جان خود را نجات دهند و بدینصوررت فرصتی فراهم آوردند تا هر كس می‌خواهد از ایشان جدا شود و به نقطه‌ای امن برود كه البته عده‌ای هم چنین كردند ولی آنها كه ماندند اعلام وفاداری و حمایت خود را تا پای جان اعلام كردند و برای همیشه ی تاریخ ماندگار شدند.

بنابراین حادثه عاشورا یك انتخاب آگاهانه و از روی بصیرت بوده است. همه كسانی كه در این واقعه شركت كردند از سرانجام خود آگاهی داشتند و به‌صورت اتفاقی و از سر غفلت آنجا نیامده بودند.

ویژگی مهم دیگر حادثه عاشورا، تلفیق شگفت‌انگیز و شورآفرین مظلومیت با عزت و اقتدار است.

جمعیتی اندك با ابزارآلات محدود جنگی در مقابل لشکری کاملا مجهز و ستیزه جو؛ در محاصره آب و عطش، اما از هیچ‌كدام ذره‌ای سستی، ترس و پشیمانی از این حضور نه دیده شد و نه شنیده ...


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

:: قدیمی ترین تابلو از واقعه عاشورا در سال 61 هجری ::

در حالات سالار شهیدان آمده است كه هر چه به ظهر عاشورا نزدیك‌تر می‌شدند چهره ایشان برافروخته‌تر
می‌شد و آخرین اذكار ایشان خطاب به پروردگار اظهار رضایت و تسلیم در برابر خواست الهی بوده است.

در مورد حضرت زینب(س) نیز این جمله قطعی است كه بعد از حادثه عاشورا در برابر طعن یزید فرمود:
"ما رأیت الا جمیلا". و شعار عاشورائیان در روز كربلا "هیهات من الذله" بود.

از دیگر خصوصیات حادثه عاشورا تركیب جمعیتی حاضر در آن واقعه است.

از طفل شش ماهه تا پیرمرد 90 ساله و از دختر 3 ساله تا جوانان و زنان میانسال.

از غلام سیاه تا صاحبان مقام و ثروت و از مسیحی تا مسلمان.

این جمعیت به ظاهر ناهمگن و نامتجانس در عین حال پیوندی عمیق و ناگسستنی با یكدیگر داشتند؛

پیوندی كه آنها را تا آخرین لحظه در اوج عزت و احترام گرد هم جمع كرده بود.

آنها كه شهید می‌شدند تا آخرین نفس به یاد بازماندگان بودند و بازماندگان در آرزوی پیوستن به شهدا،

نقطه كانونی و محور پیوند این جمع كسی نبود جز حسین بن علی(ع).

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

و اما آخرین و شاید اولین و مهم‌ترین راز ماندگاری عاشورا را در الهی و خدایی بودن این قیام باید جست.

در حادثه عاشورا هیچ معیاری جز رضایت خداوند و انجام تكلیف الهی موضوعیت نداشت.

عاشورا نمایشگاهى بود كه در آن ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شد.

و واقعه ی عاشورا برای زنده نگه داشتن دین پیامبر اسلام(ص) و الگو قرار دادن راه و رسم آزادگی به بار نشست.

شهادت مظلومانه سید الشهدا(ع) و یارانش در کربلا، تاثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت،

و امتدادهای آن حماسه ی بزرگ در طول تاریخ، جاودانه ماند تا انسانهاى دیگر از آن الگو بردارى كنند،

و در هر جامعه ‏اى كه شرائط ظالمانه ی زمان امام حسین(ع) را پیدا كرد قیام حسینى به راه افتد.

چون امام‏ حسین(ع) دیگر مختص به یك زمان و مكان خاص نیست و
براى همیشه تاریخ است و چون روحى در كالبد اجتماع بشری همچنان حضور دارد.


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

همه را سرگشته و حیران خود كرده این واقعه ی جانگداز عاشورا

فریاد از این همه ماتم و عزا

عجیب حكایتی است، مصائب عاشورا

عاشورا كه می‌رسد، دل‌های شیعیانش در آتش عشق حسین(ع) می‌سوزد

هر عاشقی كه واقعه عاشقانه عاشورا را خوانده باشد، به راز و رمز آن پی برده باشد، دل از این عاشقی بر نمی‌كند و هر عاشورا عاشق‌تر هم می‌شود

و راه ادامه عاشقی، سرگشتگی و حیرانی در پیمان با حسین(ع) است

سر نهادن و جان دادن بر سر پیمان با اباعبدالله است

چراکه حسین تا ابد ماندگار است و راز و رمز ماندگاری شیعه هم در ماندگاری عشق به حسین(ع) است

دل شیعه باید همواره در آتش عشق حسین(ع) خانه كند و این عشق باید زیبا بماند

دل دادن به شوق وصال حسین(ع) و ویران شدن وجود آدمی در غم آن نازنین شقایق هستی

چون حسین زیباست و راه و رسمش ستودنیست

و اكنون كه تاسوعا و عاشورایی دگر در راه است، تشنگی ما فزونی می‌یابد

عطش عشق به حسین(ع) و ارادتمندی به ابوالفضل العباس(ع) در جانمان آتش می‌گیرد و می‌سوزد

این سوز دل با همین عطش سیراب می‌شود و حسین(ع) با لبیك

چراکه لبیك به حسین(ع) و درک رسالت او، پیمان با همه خوبی‌هاست


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

محــرم تــو

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

ما را نسیم پرچم تو زنده می کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می کند

آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را

شور تو، روضه و دم تو زنده می کند

ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:

اسلام را محرم تو زنده می کند

ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم

جان را عطای حاتم تو زنده می کند

آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را

انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند

بالای تل هم آتش این قوم خفته را

آن خواهر مکرم تو زنده می کند

این کشته فتاده به هامون حسین اوست

خود را به اسم اعظم تو زنده می کند

فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی

ما را امید زمزم تو زنده می کند

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را حضور تمامی دوستان اهل دل
و ارجمند  تسلیت عرض نموده و امیدواریم
عزاداری یكایك شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.

التماس دعا

 



طایفه بادکی از نسل اردشیر بابک
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

(طبق تحقیقات بعمل آمده و صحبت های بزرگان طایفه بادکی نسب این طایفه به اردشیر بابک می رسد) اردشیر بابک در یکی از دهکده های اصطخر تولد یافت به نام طیروده که از روستاهای خیر از ولایت اصطخر بود . نسب وی چنین بود : اردشیر پسر بابک پسر ملک خیر پسر ساسان کوچک پسر بابک پسر ساسان پسر بابک پسر مهومن پسر ساسان پسر بهمن شاه پسر اسفندیار پسر بشتاسب پسر کیوجی پسر کیمنش . جد بزرگش ساسان مردی دلیر و جنگاور بود و دلیری و جنگاوری او چنان بود که یکتنه هشتاد کس از دلیران و پیکار جویان اصطخر بجنگید و مغلوبشان کرد و زن وی از نژاد گروهی از شاهان فارس بود که آنهارا بازرنگیان می گفتند و نامش رام بهشت بود و جمال و کمال داشت . ساسان سر پرست آتشکده اصطخر بود که آنرا آتشکده آناهید می گفتند . ساسان از رام بهشت فرزندی دارا شد که نام آنرا بابک نهاد. (برگرفته از کتب معتبر تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی )

فراخوانی طایفه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

از همه عزیزان و بزرگواران طایفه بادکی  خواهشمند است با اینجانب همکاری کنند و سری به این وبلاگ  بزنند و با نظرات و پیشنهادات سازنده ما را در این زمینه کمک و یاری کنید  بارها گفتم و الان هم می گویم این وبلاگ متعلق به شخص بنده نیست متعلق به نسل و طایفه بادکی است ما می بینیم  در کتب تاریخ از این طایفه اسمی برده نشده است در صورتی که بزرگترین طایفه در استان فارس ودر منطقه رامجرد و شهرستان مرودشت بوده و این ما هستیم که باید این نسل بادکی و این غیرت  و رشادت و شجاعت این مردان بادکی را در ایران و استان فارس به همه معرفی کنیم . بیاییم با هم دست به دست هم بدهیم و این نسل را دوباره زنده کنیم و همبستگی واتحاد آنها را در نسل امروز ایجاد کنیم . اینجانب فقط به خاطر عشق به این طایفه و مظلوم واقع شدن آن در تاریخ به فکر ساخت چنین وبلاگی  افتادم و  بار ها از طرف عده ای از اقوام و آشنایان این طایفه مورد انتقاد قرار گرفتم ولی همه چیز را به دل خریدم فقط به خاطر این طایفه و انشاء اله در آینده نزدیک شجره نامه تمام طایفه بادکی در این وبلاگ به ثبت خواهد رسید . و از عزیزانی هم که صادقانه و بدون هیچ غرض و کینه ما را در این وبلاگ کمک کردند و تشویق نمودند تشکر و قدردانی می کنم . واز کسانی که خاطره ای و عکسی از بزرگان طایفه دارند بفرستند ما آنرا به اسم خودشان در وبلاگ ثبت خواهیم کرد. حتما به وبلاگ خوتان سربزنید و نظر بدهید منتظر قدوم مبارک شما هستیم . به امید دیدار نظرات شما



کلمه یا عبارات قدیمی بادکی = معنی و ترجمه امروزی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تن = تند

تهریف =تعریف

جاکن کردن = تغییر مکان دادن

جغله = پسر بچه

جل و جا = خانه و وسایل خانه

جم و جور = جمع و جور

چال = گودال

چره= چوب

چل = کتف

چو =چوب

چول شده = ویران شده

خذمت کردن = خدمت کردن

خرد و خوراک = غذا - خورد و خوراک

راست و دروه= راست و دروغ

رختخو = رختخواب

امنیه=ژاندارم

اوتنی =آب تنی

اوزار= ابزار

اوضا = اوضاع

اوقات تهلی = اوقات تلخی - عصبانیت

بغ کردن = اخم کردن

بل زمین = بگذار زمین

پف کردن = ورم کردن

تارف کردن = تعارف کردن

تتمه= باقیمانده

خاگ = تخم مرغ

شپلاق =سیلی زدن

شراک= شرور

شل و کل کردن = زخمی و مصدوم کردن

شیت و شات کردن = سرو صدا کردن

عزب = مجرد

قایمکی = مخفیانه

کپ کردن = چیزی را ریختن

کتل = کنده درخت

کتی = دولا - خم

کتی کتی = دولا دولا

کفه= سرفه

کلو = دیوانه

پرغ کردن =پرتاب کردن

شمه = توطئه

زمخت =موذی

راس = راست

زغنبوت = معادل زهر مار

خوسید =خوابید

دیشو=دیشب

چار زونی = چهار زانو 

تش = آتش

خفتی = گوشه

ارسی و پوزار= کفش

بر افتو = رو به آفتاب

ساوا = جدا 

ساهت = ساعت

برچ برچی = درخشان

بلاز کردن = شعله ور شدن آتش

 

 



رامجرد در فارسنامه ابن بلخی و ناصری
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در فارسنامه ابن بلخی در مورد رامجرد آمده است :                              " رامجرد: ناحیتی است بر کنار رود کر و بندی بر این رود کرده بودند از قدیم باز کی آب این ناحیت می داد و به روزگار فتور خراب شده بود و ناحیت رامجرد مختل گشته اکنون اتابک چاولی آن بند را عمارت کرد و ناحیت آبادان شد و آن را فخرستان نام نهادند و هواء این ناحیت سردسیر معتدل است و غله بوم است و ربعی عظیم دارد و میوه نباشد"(فارسنامه ابن بلخي. تصحيح رستگار فسايي. ۳۰۲).

همچنین در فارسنامه ناصری آمده: " در اصل رامگرد ... از سردسیرات فارس در جانب شمال شیراز است. درازای آن از حسن آباد تا قریه بیزان ۸ فرسخ و پهنای آن از اسفدران تا نگارستان ۴ فرسخ. محدود است از جانب مشرق به بلوك مرودشت و از شمال به بلوك مايين و ابرج و از مغرب به بلوك كامفيروز بيضا و از سمت جنوب به حومه شيراز ... آبش از رودخانه كامفيروز است. در زمان قديم در جانب سرگاه اين بلوك بندي بسته بودند بعد از خرابي آن امير جلال الدين اتابك چائلي از امراي دولت سلطان آلب ارسلان سلجوقي در حدود ۵۰۰ واند اين بند را تعميري لايق نمود ..."(فارسنامه ناصري. تصحيح رستگار فسايي. ۱۳۴۳).



نخستین زیستگاه انسان درآبگرم رامجرد
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

کاوشگران ایتالیایی با بررسی اعلام نمودند که نخستین زیستگاه انسان در جلگه مرودشت در محل اشکفت گاوی واقع درجنب پتروشیمی مرودشت میباشد.« محوطه اشکفت گاوی در مرودشت فارس، نخستین بار در بررسی‌های ویلیام سامنر در دهه شصت میلادی شناسایی شد.سپس مایکل روزنبرگ باستان شناس سرشناس آمریکایی در سال 1357 خورشیدی آنجا را کاوش کرد. روزنبرگ در پایان کار، مقالاتی درباره وجود لایه‌های استقراری از پارینه سنگی زیرین (قدیم) تا فراپارینه سنگی نوشت و خبر از وجود چنین لایه های استقراری در باستان شناسی پارینه سنگی ایران و خاورمیانه داد و آن‌ها را بی‌همتا خواند»

لذا درآبگرم به جرأت می توان گفت با توجه به وجود دو چشمه پر آب (معدنی) و (گوکردی) ، و وجود غار هایی که با دست کنده شده اند و می دانیم برای سکونت انسان و احشام آنان از زمان های بسیار کهن مورد استفاده بوده و این امر تا حدود شصت سال پیش ،و در زمان پدربزرگ وپدرهای ما نیز ادامه داشته، و فاصله 14کیلومتری از غاراشکفت گاوی ،شرایط زیستگاهای نخستین انسان بودن برای آن بیشتر نیز می باشد.

همچنین،در آبگرم باتوجه یه شرایط بسیار مطلوب زندگی باستان یعنی وجود سه عامل:1-کوه،برای شکار و جمع آوری هیزم ،2- آب،که مایع آبادانی و حیات می باشد.3- دشت،برای چرای دام در فصول مختلف سال، قطعأ قبل از اشکفت گاوی که منحصرا یک غار میباشد به عنوان زیستگاه انسان مورد استفاده بوده است،و ساخت تالار بزرگ غارهای دست ساز آن نیز یکی از شگفتیهای عهد باستان است،و قطعاٌ کم نظیر است ، همچنین میتوان گفت اشراف این نقطه بر کل دشت مرودشت و پایتخت هخامنشیان حتی در دوره همخامنشیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است،

 

{با تشکر از ش.قلی پور بخاطر ارسال این متن تفکر برانگیز و جالب}

ا



بيا تا مونس هم، يار هم، غمخوار هم باشيم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بيا تا مونس هم، يار هم، غمخوار هم باشيم
انيس و جان غم فرسوده بيمار هم باشيم
شب آيد شمع هم گرديم و بهر يکديگر سوزيم
شود چون روز و دست و پاي هم درکار هم باشيم
دواي هم، شفاي هم، براي هم، فداي هم
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشيم
بهم يک تن شويم و يکدل و يکرنگ و يک پيشه
سري درکار هم آريم و دوش بار هم باشيم
جداي را نباشد زهره اي تادر ميان آيد
بهم آريم و سر، بر گرد هم، پرکار هم باشيم
حيات يگديگر باشيم و بهر يگديگر ميريم
گهي خندان، زهم گه خسته و افکار هم باشيم
به وقت هوشياري عقل کل گرديم بهر هم
چو وقت مستي آيد ساغر و سرشار هم باشيم
شويم از نغمه سازي عندلب غم سراي هم
به رنگ و بوي يگديگر، شده گلزار هم باشيم
به جمعيت پناه آريم و از باد پريشاني
اگر غفلت کند آهنگ و ما هوشيار هم باشيم
براي ديده باني خواب را بر يگديگر بنديم
زبهر پاسباني ديده بيدار هم باشيم
جمال يگديگر گرديم و عيب يگديگر پوشيم
قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم
غم هم، شاديي هم، دين هم، دنيايي هم گرديم
بلاي يگديگر را چاره و ناچارهم باشيم
بلا گردان هم گردبده گرد يگديگر گرديم
شده قربان هم از جان و نيت دار هم باشيم
يکي گرديم در گفتار و درکردار و در رفتار
زبان و دست و پا يک کرده خدمت گار هم باشيم
نمي بينم بجز تو همدمي از "فيض" در عالم
بيا دمساز هم، گنجينه اسرار هم باشيم

.
.
شعر از فيض کاشاني

 

از تک تک افراد طایفه بادکی بزرگان و عزیزان تقاضا دارم  به این وبلاگ سری بزنن با نظرات سازنده نه مغرضانه ما را در شناساندن طایفه بادکی به نسل جوان و دیگر طوایف کمک و یاری نمایند . من میگم این وبلاگ متعلق به همه نسل بادکی است و این وبلاگ متعلق به شخص بنده نیست واینجانب برحسب وظیفه این وبلاگ را تهیه کردم و هدف و قصدم همدلی و مهربانی و اتحاد بین این طایفه است نه چیز دیگر و عده ای هم مغرضانه نسبت به این وبلاگ انتقاد می کنند به جای اینکه انتقاد سازنده داشته باشند و خواهشمندم از نظرات و انتقاداتی بی مورد خودداری کنید و نظرات و انتقاداتی که سازنده و کارساز باشد استقبال خواهد شد . منتظر قدوم مبارک شما در این وبلاگ هستیم اگر مطلبی ،  عکسی و خاطراتی از بزرگان طایفه دارید حتما" برای ما بفرستید در وبلاگ به اسم  شما ثبت خواهد شد . با تشکر                  



لهجه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در بعضی کلمات کلمه کاملا" اصل خود را از دست می دهد .

کلاغ = => قلاغ       کفگیر= = > عصم      رعد و برق = = > غر تراغ       پشه = = >پخشه     

تگرگ= = >تغر         گرد و خاک = = >  دیلاخ         تخم مرغ = = > خاگ     ریسمان = = > شریق

بام خانه = = > بون       چوب = => چیله       کاسه ==> شرطی     و...............

در بعضی کلمات جای   ( ی) از   ( او )  استفاده می شود .

بید = بود        خربیزه = خر بزه

در بعضی کلمات حروف حذف می شود

چهار = چار     چاه  = چا     ماست = ماس      انار = نار     دست = دس    



کلمات و لهجه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


اوزه دراز = بد آوازه
اُوره = تاب
اَلیق = علوفه ای که برای گاو از تفاله درست می کنند
اَرقه = شیطان – بازیگوش
آلیده = چیزی به ظرف آغشته باشد
اوزه (بز اوزه ) = بزی که گوشش سفید وبدنش سیاه باشد
آشپاله = آبکش – صافی
اِسدَم = گرفتم
اَرچل = اذیت کن
اُخت نبودن = عادت نداشتن
اُسَر = آن طرف
اَو نان جوش = اشکنه – یک نوع غذا
آب پلو = پَسآب
اَوقمو = جای ایستادن آب
اُتُل = اتومبیل
آپاردی = زیرک
آرد بیز = الک
آرمه = زن بارداری که هوس کند – ویار
آزگار = یک مدت – زمانی
آسک = آسیاب
آموخته = عادت کرده
اِشکزه = هیزم
اُغُر ( بد اُغُر ) = بد اخلاق
اَلا بختکی = همین جوری
اَلُم = ارزن
اَلَم شنگه = دعوا
اَلو گرفتن = آتش گرفتن
اِلوار شدن = حالتی که نتواند از جا بلند شود
اَلَه وَ له = در هم بر هم
اُوزیده = آویخته
اَرجین = درخت اَرژن
آرخولوق = یک نوع لباس
اِشکم = شکم
اِشتو = عجله
اَلشت = عوض
اُسا = آن وقت
اوکش = خورجین لکی = همین جوری
اوشه = حیاط
اَردَم نداره = عار و تقلید نداره
آفتین = آستین
آرقید = دسته ی سه پایه ای که با آن مشک میزنند
اورسی = کفش
آلو = سیب زمینی
آریس = عروس
اور = ابر
ابر کوار = آسمان ابری ( ابر لای )
اُورد = آورد
آمدک = آمد
اَنومه = بد شکل
اِنتلای = مریض
اُوری = وارونه – برعکس
 
 



بازسازی تخت جمشید
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 



بازسازی آثار باستانی تخت جمشید و پاسارگاد
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 



شجره نامه خدایار کریمی ( دانیال _ خوشیار _ علی قاسم _ خدا خواست ) از بز رگان طایفه بادکی در کوه سبز
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

عکس خوبیار کریمی فرزند دانیال کریمی از بزرگان طایفه بادکی که در روستای کوه سبز رامجرد زندگی می کند

خدایار _ ( خوشیار _ دانیال _ علی قاسم _ خداخواست )

خوشیار - ( امراله _ اسداله _ سیف اله _ نعمت اله _ خدامراد _ روح اله _ بدیع اله )

دانیال - ( علی قربان _ عمان _ حاج حسن _ حسین _ خوبیار )

علی قاسم _ ( اکرم _ گرام _ کیومرث _ حجت اله _ افلاطون _ فرهنگ )

خداخواست ( فرزندی نداشته ) این گروه جزء طایفه بادکی هستند (ده یکی )  ده یکی : دولت قوام که در زمان قدیم از طوایف مالیات می گرفته یکی از طوایفی که آن زمان مالیات به قوام می داده طایفه بادکی بوده که این گروه ده به یک به قوام مالیات پرداخت می کرده به همین خاطر می گویند ده یکی .



تصویر حرم امام حسین و ابوالفضل عباس
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

امروز ضریحی از راس‌الحسین در مسجد جامع اموی دمشق وجود دارد که دوستداران امام‌حسین(ع) از نقاط مختلف جهان را به خود جلب می‌کند.

این محل در واقع همان مکانی است که سر امام‌حسین (ع) به یزید بن معاویه تحویل داده شد.

در شهر حلب نیز مسجدی است که بر روی یک تخته سنگ اثری از خون سر مبارک مشاهده می‌شود به این معنی که سربازان یزید هنگام استراحت در این محل، سر امام حسین را روی این تخته سنگ قرار دادند. از همین رو امروز این محل مسجد «النقطه» نامیده می‌شود.

این محل پیش از آغاز بحران سوریه هر روزه پذیرای تعداد زیادی از زائران بود.

 



چگونگی کشف تخت جمشید و منشور کوروش
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تخت جمشيد به عنوان يکي از قديمي ترين آثار عظيم به جا مانده از دوره هخامنشيان گرچه هميشه در آن منطقه وجود داشته است اما اولين تلاشها براي اکتشاف آن در دهه 30 ميلادي آغاز شده است.
کد خبر: 12913
تاریخ درج: 
20 /آبان /1391
 

 
به گزارش خبر آنلاين - در سال1310ش/ 1931 مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو مسئوليت حفاري و مرمت در تخت‌جمشيد را برعهده گرفت. در اين سال پروفسور جيمز. اچ. برِستد مدير مؤسسه که خود مصرشناس پرآوازه‌اي بود، پروفسور ارنست هرتسفلد را به‌عنوان مدير هيات اعزامي به تخت‌جمشيد منصوب کرد. حمايت مالي اين طرح را خانمي امريکايي که نمي‌خواست نامش فاش شود برعهده داشت و محمدتقي مصطفوي نماينده دولت ايران در اين طرح بود. 

 
هرتسفلد، پيش از آنکه از سوي مؤسسه شرق‌شناسي به اين سمت منصوب شود، براي انجام تحقيقات به تخت‌جمشيد سفر کرده بود. وي نخست در سال 1284ش/ ‍1905 در بازگشت از حفاري منطقه آشور از تخت‌جمشيد ديدار کرد و پس از بازگشت به برلين حاصل تحقيقات خود را در کتابي، که با همکاري فريدريش زاره نگاشت، منتشر کرد. هرتسفلد در اين کتاب براي نخستين بار نظرات خود درباره هويت افراد منقوش در سنگ‌نگاره‌هاي مقابر سلطنتي را ارائه کرد. وي بعدها اين نظرات را تصحيح نمود. او بار ديگر در بهمن 1301ش/ فوريه 1923 به تخت‌جمشيد بازگشت و اين بار تا 1303ش/ 1925 در ايران ماند.

 
بخشي از هزينه اين طرح را انجمن فوريت‌هاي علوم آلمان برعهده گرفت و بخش ديگر آن از کمک‌هاي دو نفر آلماني و امريکايي به‌اضافه هدايايي از جانب پارسيان هند تأمين شد. هرتسفلد در اين مدت پلاني از کل محوطه و حدود 500 قطعه نگاتيو تهيه کرد. همچنين به سفارش دولت وقت ايران گزارش مفصلي دربارهتخت‌جمشيد نوشت که در آن به وضعيت آثار به‌جاي‌مانده به همراه نقشه موقعيت آن‌ها، وضعيت حفاظت از بقايا، شرح عمليات بازسازي، و تخمين زمان و هزينه‌ها اشاره شده بود. در سال 1307ش/ 1928 فريدريش کرفتر، که معمار بود، براي تدقيق نقشه‌ها به وي ملحق شد و در زمان توليت مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وي ماند.

 
همان‌طور که گفته شد در سال 1310ش/ 1932 مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو مسئوليت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در اين سال چهار عضو جديد به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاريخ‌دان با تخصص در زمينه آثار پيش از تاريخ، دانلد اي. مک‌کون از موسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو، و يک عکاس حرفه‌اي به نام هانس فون بوس. مهم‌ترين اقدامات هرتسفلد در اين مدت عبارت‌اند از: خاک‌برداري حرم خشايار، کشف بقاياي رنگ روي پيکره‌هاي شاه و ملازمانش در درگاه شمالي عمارت شورا، کشف کتيبه تأسيس کاخ جنوب ‌شرقي، کشف کتيبه تأسيس کاخ صدستون، کشف مجموعه الواح گلين تخت‌جمشيد، کشف الواح زرين و سيمين با کتيبه‌اي از داريوش مربوط به تأسيس کاخ آپادانا. اشميت در مقياسي وسيع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد. اعضاي هيات اعزامي به سرپرستي وي سال‌به‌سال تغيير مي‌کردند. به گفته اشميت مهم‌ترين اکتشاف دوران سه‌ساله اقامت وي در تخت جمشيد عبارت‌اند از: کشف لوحه سنگي به خط ميخي مربوط به احداث بناي کاخ آپادانا؛ و کشف ظروف پذيرايي مجلل و غنائم مصري، بين‌النهريني، و يوناني. گروه کاوش در اين مدت مجموعه بسيار غني و مفصلي از مدارک شامل عکس‌، طرح، و نقشه تهيه کردندکه در بايگاني مؤسسه نگهداري مي‌شود. در واپسين سال‌هاي مأموريت مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو در تخت‌جمشيد موزه دانشگاه فيلادلفيا و موزه هنرهاي زيبا در بوستون نيز در کار کاوش با آن‌ها همراه شدند تا از عهده کار وسيعي که در دست بود برآيند. با شروع جنگ‌جهاني دوم در سال 1318ش/ 1939 فعاليت حفاري اين مؤسسه در تخت‌جمشيد متوقف شد.

 
کشف منشور کوروش

 
سال 1258 خورشيدي/ 1879 ميلادي به هنگام کاوش‌هاي باستان‌شناسي گروه بريتانيايي در محوطه باستاني بابل در بين‌النهرين هرمزد رسام، باستان‌شناس بريتانيايي آسوري‌تبار، استوانه گلي‌اي را يافت که شامل نوشته‌هايي به خط ميخي بود. جنس اين استوانه از گل رس است، 22,5 سانتي‌متر طول و 11 سانتي‌متر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر (به جز بخش‌هاي تخريب‌شده) به خط و زبان اکدي (بابلي نو) نوشته شده‌است. بررسي‌هاي بعدي نشان داد که نوشته‌هاي استوانه در سال 538 پيش از ميلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونيد و تصرف کشور بابل، نوشته شده‌است. اين اثر در نيايشگاه اِسَگيله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر اين لوح سفالين استوانه‌اي در بخش «ايران باستان» در موزه بريتانيا نگهداري مي‌شود. از سوي ديگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشي از يک لوحه استوانه‌اي که آن را متعلق به نبونيد پادشاه بابل مي‌دانستند، در حقيقت پاره‌اي از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهاي 36 تا 43 است. پس از اين آگاهي، اين پاره از لوح استوانه‌اي که در دانشگاه ييل (Yale) در آمريکا نگهداري مي‌شد، به موزه بريتانيا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلي پيوست گرديد.
 
 


گلایه از بعضی ها
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

با سلام خدمت تمامی عزیزان و قوم خویشان طایفه بادکی من از زمانی که این وبلاگ را نوشتم هدف و قصدم معرفی طایفه بادکی بوده و خواهد بود و انتظار دارم که با اینجانب همکاری کنید و انتقا دات سازنده و بدون قصد و غرض را ارائه بدهید و بارها از طرف عده ای نسبت به این وبلاگ انتقادات بی مورد  شده است و این انصاف نیست که این طایفه ای که هیچ کس به فکر معرفی آن در استان فارس حتی در کشور نبوده این طوری فکر کنیم . بیاییم مثل سایر طوایف دیگه این طایفه را به نسل امروز طایفه بادکی و دیگر اقوام معرفی کنیم و شجاعت و غیرت مردان این طایفه و اتحاد و همبستگی که بین این طایفه بوده را بیان کنیم . بازم عرض می کنم این وبلاگ متعلق به همه طایفه بادکی است متعلق به من نیست و اگر در این وبلاگ از بعضی ها اسم برده می شود و خاطراتی از آنها گفته میشه این مطالب را اشخاص و افراد قدیمی بیان می کنند که در نظرات بیننده این مطالب است که در وبلاگ به نمایش گذاشته میشه . و اگر مطالبی  در این وبلاگ راجع به اشخاص و بزرگان طایفه بادکی نوشته می شود با اجازه آن افراد و خانواده شان است .  امید این است که برای معرفی این طایفه با ما یعنی وبلاگ طایفه بادکی همکاری لازم را انجام دهید و عکس و خاطرات این طایفه را برای این وبلاگ بفرستید  خوشحال می شویم که با انتقادات سازنده و کار ساز ما را کمک کنید . منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم .  



در فکر هم و یار هم باشیم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در فكر هم و يار هم، غمخوار هم باشيم "فرمایشات آیه الله محمد تقی بهجت" انبياء و ائمّه ـ ((ع)) ـ نيامده‏ اند كه بگويند مردم از دنيا هيچ بهره ‏اى نداشته باشند، بلكه آمده ‏اند طريقه ‏ى دنيا دارى با سعادت و عزت و... را هم به ما نشان بدهند. انفاق، احسان، صداقت، دوستى و محبّت و در فكر هم بودن يكى از راه‏هاى سعادت دنيوى ما است.اگر در فكر هم، يار هم، غمخوار هم باشيم، در واقع در فكر خود هستيم و در نتيجه دنياى خود را هم نگهدارى كرده ‏ايم.



وسایل و ابزارآلات دوره قدیم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

چرخ چاه و دول(دلو)و آسک

هاون سنگی

چرخ ریسندگی

سماور نفتی و چراغ فانوسی برای روشنایی و چراغ گردسوز و...

مُهر خرمن :برای مهر وموم کردن خرمن

اوسین و غربال 

رکاب فلزی برای اسب سواری

سنگ برای ساییدن گیاهان دارویی

جاجیم وگلیم

خمره رنگرزی

ترازو و داس و کلوخ کوب و کوزلکوب برای جدا کردن گندم یا جو از کاه

آسک 

زنگوله که به گردن گاو می بندند

وسایل کفاشی مانند درفش ،سوهان،قلاب و...

دو کارد، برای جدا کردن پشم گوسفندان

برای دیدن ابزار دیگر اینجا کلیک کنید

 

 



طایفه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 


منبع: دانشنامه ویکی‌پدیا

پل تاریخی زمانخان نَفَر در مجاورت شهر سامان در استان چهارمحال و بختیاری واقع شده است. تفکر اولیه ساخت پل در این مکان به دوره ساسانیان برمی گردد. این پل به دستور زمان‌خان رئیس ایل نفر از ایلات ترک زبان استان فارس و از سرداران معروف شاهان صفوی که زمانی دامنه کوچ آنها تا منطقه «سامان» می‌رسید بر روی رودخانه زاینده‌رود احداث گردید. لازم به ذکر است که به دلیل اینکه عشایر ترک زبان جنوب را بیشتر به نام ایل بزرگ قشقایی می شناسند. لذا در بعضی منابع «زمان خان نفر» را به اشتباه به عنوان یکی از سران ایل قشقایی معرفی می کنند. بر اساس فرهنگ لغت دهخدا و فارسنامه ناصری «ایل نَفَر مرکب از ۱۶ طایفه می باشد.» که فارسنامه ناصری در جلد دوم در صفحه ۱۵۸۵ طوایف ایل نفر را دقیقاً به شرح زیر معرفی کرده است ۱- باده کی ۲- تاتم لو ۳- چنگری ۴- دولو خان لو ۵- «زمان خان لو»: سلسله خوانین ایل نفر از این تیره می باشند. ۶- ستارلو ۷- سنجرلو ۸- شولی ۹- طاطم ۱۰- جن ۱۱- عراقی ۱۲- قادلو ۱۳- قبادخانلو ۱۴- قره باجغلو ۱۵- قیدرلو ۱۶- لر. در ضمن فرزندان و نواده گان «زمان خان نفر» از مشاهیر استان فارس بوده اند که ریاست «ایل نفر» و « ایل بهارلو» را برعهده داشتند که شرح آنها در کتاب فارسنامه ناصری در جلد دوم در صفحه های ۱۵۸۳- ۱۵۸۴- ۱۵۸۵ بدین صورت آمده است: «حاج حسین خان نفر در زمان دولت نادرشاهی و سلطنت نواب کریم خان اعتباری تمام در مملکت فارس داشت، راتق و فاتق امور دیوانی بود و حکومت «ایل نفر» و «ایل بهارلو» در در کف کفایتش به اقتدار می گذشت و بعد از وفات او خلف صدقش محمد تقی خان نفر به جای پدر برقرار گردید و بعد از وفات او خلف صدقش: مجمع آداب و رسوم، مالک الرقاب منثور و منظوم، قدوه بزرگان و زبده خوانین زمان،صاحب کمالات، ناظم ابیات، نادره زمان: علی اکبر خان نفر شاعر«انجم» تخلص، بعد از وفات پدر به حکومت ایلات نفر و بهارلو برقرار گردید و در ایام جوانی چند سال در اصفهان توقف کرده، فنون عروض و قافیه را بیاموخت و در خدمت جناب آقای حاجی محمدحسین خان صدر، والی اصفهان، محرم راز و مخزن اسرار گردید و بعد از وفات والد خود به شیراز آمده به حکومت «ایل نفر» و «ایل بهارلو» برقرار گردید و در زمان فرمانروایی نواب اشرف والا، فریدون میرزا،فرمانروای مملکت فارس در سال ۱۲۵۳ و ۴ (۱۲۵ )و۵ (۱۲۵ ) به منصب ایشک آقاسی باشی سرافراز گردید و در سال ۱۲۶۹ وفات یافت.» لازم به ذکر است هم اکنون بازماندگان «زمان خان نفر» به نام «طایفه زمانخان لو» در شهر مرودشت در محله «نفرآباد» که نام رسمی آن نیز خیابان «ایل نفر» می باشد، زندگی می کنند.

پل «زمان خان نَفَر» یکی از بناهای با ارزش و قدیمی استان چهار محال و بختیاری است که دارای دو دهانه و ۳۰متر طول است و ارتفاع ۱۲ متر و با دو دهنه در نزدیکی شهرک سامان بر روی رودخانه زاینده رود بر روی سه پایه سنگی طبیعی بنا شده و در ۲۹ کیلومتری شمال شهرکرد قرار دارد. قرار گرفتن پل «زمان خان نفر» بر روی آبهای زاینده رود و وجود مناظر طبیعی چشمگیر اطراف در کنار اقدامات عمرانی انجام شده، این منطقه را به یکی از قطب‌های گردشگری استان چهارمحال و بختیاری تبدیل کرده است. در ادوار گذشته ایلات و عشایر «بختیاری»، «قشقایی» و «نَفَر» از روی آن آمد و شد می کردند و دو بار یکی در سال ۱۲۰۲ توسط کارگزاران حکومت صفوی و بار دوم در سال ۱۳۲۱ شمسی به وسیله حاج عبدالحسین قزوینی مالک قریه جمعالی به طور کامل تعمیر و مرمت شد. استحکام این پل با احداث دیوار سنگی در طرفین آن، دو چندان شد. منطقه پل «زمان خان نفر» دارای آب و هوای معتدل و بسیار لطیف و پاکیزه است و در روزهای تعطیل پذیرای سیل گردشگران می باشد. بیشتر ماهیان این رودخانه ماهی قزل آلای وحشی (گوشت صورتی ) می باشد و جریان آب رودخانه بسیار تند است. اطراف پل «زمان خان نفر» مملو از باغ های فراوان با درختان گوناگون میوه می باشد که مناظر بدیع و شگفت­انگیزی را بوجود می آورند. درختان هلو، بادام و گردو در این منطقه بسیار خوب به بار می نشیند

 



طایفه بادکی متعلق به همه شما ست
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

هدفم از ایجاد چنین وبلاگی پرداختن به سبک زندگی ، گفتمانهای حاکم در دوره های مختلف تاریخی ، ایین ها و اداب و رسوم ، ادبیات ، اشعار و ورزشهای سنتی و مواردی از این دست در خصوص فرهنگ و فضای عمومی سرزمین آباء و اجداد طایفه بادکی  خواهد بود که هر از گاهی بدانها خواهیم پرداخت . با ارائه نظرات خویش یاریگر ما باشید .
همچنین دوستانی که مایل به لینک سایتشان در این وبلاگ هستند، در نظر داشته باشند که تنها سایت هایی که به لحاظ محتوی و مضمون با این نوشته ها سنخیتی داشته باشد در پیوندهای وبلاگ قرار خواهد گرفت.
این وبلاگ متعلق به همه است اینجانب تا این اندازه که از عهده ام بر آمده این وبلاگ را راه اندازی کردم و تمام مواردی که نوشته شده از کتب های معتبر و افراد قدیمی طایفه بادکی ذکر شده است و در این وبلاگ بیان شده است ودر آینده نزدیک شجره نامه تمامی افراد طایفه بادکی که گرد آوری شده است در این وبلاگ به ثبت خواهد رسید و از تمامی صاحب نظران و دوستان گرامی و اساتید این خواهش را داریم که در گرد آوری و حقایق تاریخی این طایفه بزرگ و سرشناس در استان فارس که مظلوم واقع شده است ما را کمک و یاری فرمایند که بتوانیم این قوم و این طایفه را بیشتر به نسل جدید و جامعه بشری معرفی نماییم . منتظر قدوم شما عزیزان هستیم . یا علی مدد .
با سپاس



شیر هم دونی در قدیم (طایفه بادکی)
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

شیر هم دونی بدین شکل بود که چند خانواده باهم جمع می شدند و شیرهای گوسفند ها را می دو شیدند هفته یک بار خونه ی یک نفر شیر ها را داخل دیگ بزرگ جمع می کردند و در همان محل روی دیوار کیش می کشیدن یک ضربدر روی دیوار خشتی به عنوان شمارش می کشیدن تا یک هفته این شیر خونه ی یک نفر بود . واگر کسی از این خانواده ها به ماست ،کره ،دوغ،کشک احتیاج داشت از آن خانواده ای که شیر خونه اش بود می گرفتند .هفته بعد خونه ی خانواده دیگری بود همین طور این رسم و رسوم شیر هم دونی خونه به خونه می چر خید .



خاطراتی از دوران قدیم (طایفه بادکی)
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بدون واسطه جریان را از پدرم و حاج اکرم امیری شنیدم که آنها نیز شروع ماجرا را به نقل از عزیز بگ بیان می کردند.احمدبیگدر حاج نبی اله ستوده و نعمت اله ستوده) خودش را هراسان به منزل پدرم (شیرمحمد)که در بالای سیلوهای مجتمع گوشت فعلی بوده میرساند.در مسیر بهرام آقایی(پدر علی آقا )نیز با آنها همراه می شود و در جمع به یازده سوار میرسند اما فقط سه نفر تفنگچی دور برد بوده اند وبقیه دم پر داشته اند.قاصدی را نیز به سمت پدر یداله بیگ کشاورز یا خودش میفرستند.هنوز به راه معدلی فعلی نرسیده بودند که صدای تیراندزیهای زیادی شنیده می شود.وسپس قطع میشود.با نظر پدرم کسانی که دم پر داشته شروع به خالی کردن تیرشان برای ترساندن دشمن میکنند از سمت باغ فعلی سرهنگ صدای تیری شنیده می شود برای آنکه محاصره نشوند

بازهم با نظر پدرم دو گروه میشوند و عده ای با یک تفنگ دور زن به سمت باغ سرهنگ و دامنه کوه حرکت میکنندو پدرم و احمد بیگ بسمت رودخانه میروند و در هردو گروه به تیراندازی با دم پر بدون گلوله ادامه میدهند.دزدان با شرایط پیش آمده فرار می کنند.هرچند رد دزدان را تا کوههای گرم آباد فعلی نیز دنبال میکنند اما نتییجه ای نمی گیرند.مدتی طول میکشد تا پدرم و احمد بیگ، عزیزبیگ ومحمد میرزا را در وضعیت بسیار بدی می بنند.محمد میرزاکه تیر به شکمش خورده بوده و بعلت خونریزی زیاد فوت شده بوده . و ازعزیز بیگ نیز خون زیادی رفته بوده که بعداٌخوب میشود اما دستش پس از آن دچار مشکل جدی میشود . هر دو را میآورند .مرحوم عزیز بیگ تا وقتی زنده بوده از پدرم در عین جوانی در آن موقع با عنوان شیر مرد یاد میکرده.هرچند در زمان زنده بودن عزیزبیگ نیز بسیاری از بادکیها از پدرم حرف شنوی داشتند اما احترام پدرم به وی مانع از دو دستگی در طایفه بادکی شده است . و بعد از فوت عزیز بیگ تقریباٌ همه کاره آبگرم و رهبری مرکزی طایفه بادکی ،با پدرم (شیرمحمد)بوده { پدرم هفت خاله اش همسر مردان بزرگ و با نفوذ منطقه بوده اند وبا شجاعت ومحبوبیتی که داشته درهمان جوانی بسیار طرفدار داشته است.وحتی در طایفه قره قلاق نیز محبوبیتش خاص بوده.}    

باتشکر از آقای ع قلی پور که این خاطرات را برای ما فرستادند .



مردم شناسی در آبگرم و بادکی پارسی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مهمترین کارهای عملی مردم شناسی در آبگرم توسط "هنری فیلد"، "مردم شناس شهیر امریکایی"  که در سال 1934میلادی(1313 ه ش)بعنوان "سرپرست هیئت اکتشافی مردم شناسی موزه فیلد امریکا" به ایران آمده انجام شده است،متاسفانه به علت شیوع بیماریهای واگیر در منطقه و مسدود کردن اکثر غارها به علت مرگ دسته جمعی دامهایی که شب در غارها(بعنوان آغل)بسر برده بودند.وی وتیم همراهش موفق به تحقیق جامع بر روی این غارها نمی شود.اما در گزارشاتی که ثبت کرده و امیدواریم بزودی صفحات انگلیسی و ترجمه نشده آن بدستمان برسد و در وب قرار گیرد.آبگرم را یکی از قدیمیترین سکونت گاه های قوم پارس معرفی نموده است.وهیچ وجه اشتراکی بین بادکی ها و  ایلات خمسه نمی بیند.و با تاکید بر استخوان بندی آنها و گویششان و رفتارشان آنها را به مردان زاگرس مرکزی نزدیکتر میبیند.به همین خاطر آنها را از اقوام اولیه ایران می شمارد.و به ارتباط نزدیک آنها با قشقایی ها اشاره دارد که در سایر ایلات خمسه مشاهده نمی شود. 

 

 نظریه "فدریک بارث"نیز تاکید دارد  "بادکی ها به لهجه فارسیی سخن می گویند که  در سایر ایلات خمسه مشاهده نمی شود و زبان دوم آنها به ترکی قشقایی نزدیک است و با ترکی باصری ها و سایر ایلات خمسه تفاوت دارد " 

در تحقیقات بارث نیز چنین به نظر میرسد که خاندان قوام (رهبران ایل خمسه) با اهداف سیاسی با نفوذ و ارعاب در طایفه بادکی،آنها را متقاعد میکنند در قالب ایل نفر قرار گیرند و یک اتحادیه ساخته می شود و سرکردگی آن به یک "اعیان زاده شهری" که "به ندرت در ایل ظاهر می شود" واگذار می گردد.وی نیز تلاش می کند تا جایگاه خود را در ایل مستحکم نماید ، نتیجه اینکه،"قوامی ها" برای تسلط بر "ایلات خمسه" و مقابله با قشقایی ها سعی داشتند علاوه برآنکه مانع اتحاد،بادکی ها و قشقایها شوند،به گونه ای با قرار دادن آنها در ایل نفر تسلت کاملی نیز بر آنها داشته باشند،همچنین با مهاجرتهای اجباری در"طایفه بادکی" توازن جمعیتی را نیز به نفع "گماشتگان" و "نیروهای بومی هوادار" خود تغییر می دهند{مهاجرت بسیاری از بادکی ها به بختیاری و حتی ایلات قشقایی در این زمان رخ میدهد}.

با تشکر از تحقیقات دکتر ک.قلی پور و ارسال این پست پرمحتوا



عزیزبیگ از بزرگان و شیر مرد طایفه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

واقعه کشته شدن میرزا محمد(پدر حاج علی محمد قربانی)

این واقعه در اردیبهشت ماه 1297 هجری شمسی رخ داده و در سال1326 توسط "عزیزبیگ" بادکی(پدر دادرس ستوده—پدر بزرگ صمد ستوده) که همراه "میرزا محمد" بوده برای آقای یوسف علی میرزائی نقل شده است.

یوسف علی میرزایی چنین نقل می کند:

 حدود 9سالم بود و در حوالی پل کانال(مجاور ساختمان تعمیرگاه سابق شهرک طالقانی) و حوالی منزل(چادر) عزیزبیگ مشغول چرای گوسفندان بودم، که عزیز بیگ که دیگر سنی از اوگذشته بود(ولی همچنان قبراق) چشمش به من افتاد و پرسید بچه جان :بچه کی هستی؟گفتم: پسر جوزعلی و برادر زاده طاهرمیرزا قراقولاغ .پرسید تو پسر [مرحومه] سلطنت هستی ،گفتم بله.عزیز بیگ پشت دست خود زد و گفت خدارحمتش کنه[البته قدیمی ترها بهترمی دانند - مرحومه سلطنت( وفات در سال1325 ه ش، دختر ملا پیرمراد و خواهر کاکاجان و رضاخان اسدی) به لحاظ مدیریت وسالاری ، سرآمد زنان وبیشتر مردان عصر خود بود که در آینده از ایشان هم خواهیم گفت].عزیز بیگ سپس گفت بچه جان بیا واقعه ای را برایت تعریف کنم ، برای آینده خوب است.

و عزیز بیگ نگاهی به دور دست انداخت و چنین ادامه داد :

منزلمان گزستان بزرگ  بود[گزستان بزرگ به اراضی حدفاصل اسفدران ،کوه سبز،فخرآباد و پل نو گفته می شد که در آن زمان همچنان که از نامش پیداست پوشیده ازانبوه درختان گز بوده]. بعد از ظهر یکی از روزهای بهاری که در منزل مشغول استراحت بودیم سر و صدایی بلند شد . گفتند 9 سوار راهزن ازطایفه "دوقوزلو"قشقایی رمه اسب بادکی وقراقولاغ(حدود15 راس اسب) را به سرقت برده و به سمت پل رودخانه می برند. بلا فاصله من [عزیز بیگ] و میرزا محمد که بزرگ طایفه بود تفنگ برداشته ،سوار اسب شدیم ، به سرعت از حاشیه رودخانه به سمت پل رودخانه تاختیم وبه خاطر اینکه رمه اسبها به کندی حرکت می کردند ،راهزنان  را دور زدیم و زودتر آنها در محل "یخچال" [یخچال به له(زمین پست) واقع در حدفاصل اراضی پل نو و چمنی گفته می شد (حدود500متر دورتر از تلمبه عبداللهی )] راه را برآنها بستیم .پشت کانال (جوی) اسفدران سنگر گرفته و با سارقان درگیرشدیم. عزیز بیگ نفس عمیقی کشید و ادامه داد ؛ ما پشت جوی اسفدران وپشت به رودخانه سنگر گرفته بودیم و میرزا محمد به فاصله کمی سمت چپ من بود .بعد از مدتی درگیری و تیر اندازی متقابل ، اسبها آزاد شدند. بعد از آزاد شدن اسبها  به میرزا محمد گفتم که اینها شکست خورده اند ونتوانسته اند اسبها ببرند و عصبانی هستند، از جایت تکان نخور تا ببینیم چه می شود. اگر جابجا شویم مورد هدف قرار میگیریم.در همین حین میرزا محمد برای اینکه ببیند اوضاع چگونه است نیم خیز شد وسروسینه اش از جاییکه سنگر گرفته بودیم بالاتر آمد. ناگهان صدای ناله بلند شد.بله میرزا محمد هدف تیر مستقیم راهزنان قرار گرفته بود.من به سرعت به طرف او حرکت کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. هنگام حرکت زیر پایم خالی شد و تعادلم را ازدست دادم و دستم از خاکریز بالا آمد که تیری هم به مچ دست چپ من خورد .خوشبختانه تیر به استخوان برخورد نکرد.به هر ترتیبی بود خودم را به بالای سر میرزا محمد رساندم.متاسفانه تیر مستقیما به سینه ایشان اصابت کرده و کشته شده بود. مچ دستم که تیر خورده بود با دستمالی که همراه داشتم بستم ، دوباره دست به تفنگ شده به تیر اندازی ادامه دادم . اگر یک گلوله من شلیک می کردم چندین گلوله به طرف من شلیک می شد وهر طور بود مانع بردن اسبها شدیم..در همین هنگام سوارانی از بادکی و قراقولاغ از دور نمایان شدند که به محض اطلاع به کمک ما آمده بودند.راهزنان که از دور متوجه سواران مسلح شده بودند فرار را بر قرار ترجیح داده ، متواری و اسبها آزاد شدند.درنهایت جنازه میرزا محمد را روی اسبش گذاشتیم و بازگشتیم.

و امروز شاید همان آینده ای باشد که عزیزبیگ گفته بود تا بدانیم گذشته گان که بودند وچه کردند واین چنین برگ زرین دیگری از دلیرمردی و شجاعت نیاکان سرزمینمان ورق خورد(روحشان شاد)

     منبع و ماخذ : وبلاگ پل نو رامجرد                                                               جهان بین میرزایی 20/12/1390



تقسیمات خطه فارس (رامجرد)
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

برطبق تقسیمات رسمی که عربها با آن مواجه شدند وآن را بعد رعایت کردن فارس به پنج ولایت تقسیم می شده : اصطخر،شاپور،اردشیرخُره ،ذارابگرد(داراب)،و ارجان

ابن خردادبه ، قدامه و اصطخری همه دراین باره اتفاق نظر دارند  اظهارات سوای فسا و شیراز بوده است . ابن رسته هفت ولایت را می شمارد .ولایت و سه ناحیه یاد میکند و شیراز را ششمین ولایت می شمارد سه ناحیه عبارتند از رودان ،نیریز،خسو،مع هذا محتمل نیست که این اطلاعات متناقض در اثر تغییراتی باشد که طرز اداره وجود دانسته است . خود مقدسی تصدیق دارد که حتی در زمان او شیراز در فهرستهای رسمی ، حوزه اداری خاصی نبوده و ازاین هم پا فراتر می گذارد و می گوید که شیراز از توابع اصطخر بوده است تقسیم این ناحیه را به پنج ولایت می داند: ولایت اصطخر ،ولایت شاپور ،ولایت اردشیر خُره،ولایت دارابگرد ،ولایت ارجان .

1- ناحیه رامجرد جزءولایت اصطخر ازنظر تقسیم بندی قرار دارد . در تاریخ تصرف این سرزمین به دست مسلمانان این نقطه ( رامجرد) دارای اهمیت خاصی بوده است . در اینجا بود که طلایه سپاه مسلمانان در حمله به اصطخر با دشمن که ازآنجابه استقبال شان آمده بود مصادف شد فرمانده طلایه سپاه کشته شد و این بر خورد چنانکه به نظر می آید نزدیک بود به زیان مسلمانان پایان یافت. در این هنگام قسمت اصلی سپاه به قیادت ابن عامر در رسید و دشمن را وادار به فرار و بازگشت به اصطخر کرد .

در ناحیه رامجرد قلعه سعید آباد قرار داشت اصطخری در باره آن می گوید :بر فراز کوهی با شیب تند قرار دارد . راه وصل به آن به یک فرسخ بالغ می شود . در دوره قبل از اسلام به قلعه اسفند باد شهرت داشت . در روزگار اسلام در زمان خلافت علی ابن ابی طالب زیاد در اینجا مستقر شدند و ازآن هنگام قلعه به نام او نامیده شد . در حدود اواخر دوره حکومت بنی امیه منصور ابن جعفر ،والی فارس در این دیار سنگر گرفت . حال دیگر قلعه بنام او نامیده شد . وبه قلعه منصور شهرت یافت . از آن پس مدتی متروک ماند . آنگاه محمدبن واصل الحنظلی حاکم فارس به مرمت آن همت گماشت وبه همین دلیل نام وی بر آن ماند . بعد وقتی یعقوب لیث او را به اسارت گرفت ،هنگامی توانست قلعه را وادار به تسلیم کند که محمد بن واصل به امر فرمان داد. یعقوب امر کرد قلعه را ویران کنند ،اما چون بدان احتیاج داشت بار دیگر آن را ساخت و زندان کسانی قرار داد که منفور وی بودند ولی به هر تقدیر به قتلشان راضی نبود .


منبع و ماخذ : جغرافیای تاریخی فارس -  تالیف : پاول شواتس    مترجم : کیکاوس جهانداری



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

بزرگی این تمدن فراتر از نام یک گروه ، طایفه ، ایل یا قوم است و میراث یک ملت (ایران) را در خود نهفته دارد   قدمت زندگی در آبگرم به هزاره هایپیش از میلاد باز می گردد .و یکی از مراکز مهم زندگی زرتشتی ها بوده است، بادکی های پارس همگی بازمانده های نسل اولیه آبگرمند.که از اینجا به نقاط مختلف ایران مهاجرت کرده اند.زنجیره خویشاوندی آبگرمیها چون غارهای شگفت انگیزش پیچیده و بهم گره خورده است،به گونه ای که تمام آنها بگونه ای و از نسلی بهم برمی گردند.

  این بازماندگان خود میراث بزرگی از مردم اولیه و بزرگ پارسند که آثار سه شهر بزرگ در محدوده آنها هنوز هم قابل شناسایی و قدمت گذاری است،این مردان اوج شکوفایی شان در عهد هخامنشیان بوده و با آنکه پس از آن نیز همواره غرور خویش را حفظ کردند و به همین خاطر نیز به بادکی ها(یعنی صاحبان غرور)توسط سایر اقوام شناخته می شدند به دلایل زیر به سایر نقاط ایران به دلخواه و در مقطعی به اجبار فرستاده میشوند.تا آنکه اکثریت خود را از دست دادند. لذا در 1278ق‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ برای کنترل بیشتر این مردان دلیر آنها را به شیوه ها و دلایل متفاوت حتی بازهم با مهاجرت اجباری به نقاط دیگر ایران می فرستد و آنها را در حد یک طایفه نگه می دارد آنهم در قالب ایل نفر، ملتی که هزاران ایل در قدرتش بوده برای سرکوب قدرتش و باز نگهداشتن از  قدرت اولیه سالها مورد هجوم قرار میگیرد ؟؟؟؟؟؟  {لطفا در پایین این صفحه به ادامه مطلب بروید}

با تشکر از دوست عزیز و گرامی ع قلی پور


برچسب‌ها: غارها, آبگرم, بادکی, رامگرد, پایتخت یک امپراطوری
ادامه مطلب

 



زنده باد مردان پارس (رامگرد) طایفه بزرگ بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

زنده باد مردان پارس (رامگرد )

واقعیت همین است .بازماندگان طایفه بادکی میراث بزرگی از مردم اولیه و بزرگ پارسند که آثار سه شهر بزرگ در محدوده آنها هنوز هم قابل شناسایی قدمت گذاری است،این مردان اوج شکوفایشان در عهد هخامنشیان بوده و با آنکه پس از آن نیز همواره غرور خویش را حفظ کردند و به همین خاطر پس از آن نیز به بادکی ها(یعنی صاحبان غرور)توسط سایر اقوام شناخته می شدند به دلایل زیر به سایر نقاط ایران به دلخواه و در مقطعی به اجار فرستاده میشوند.تا آنکه اکثریت خود را از دست دادند لذا در 1278ق‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ برای کنترل بیشتر این مردان دلیر آنها را به شیوه ها و دلایل متفاوت حتی بازهم با مهاجرت اجباری به نقاط دیگر ایران می فرستد و آنرا در حد یک طایفه نگه می دارد آنهم در قالب ایل نفر.ملتی که هزاران ایل در قدرتش بوده برای سرکوب قدرتش و باز نگشتن به سالها همواره .


1-


در 2500سال پیش گروهی از اصیلترین مردان پارس(از جمله مردان بادکی و رامگرد)به ارمنستان کنونی و تاجکستان که آب وهوایی کاملا شبیه رامگرد دارند وبسیار برای دامپروری و کشاورزی مناسب بوده فرستاده میشوند جون تصمیم چنین گرفته شده بوده که در نقاط مرزی از اصیلترین و باغیرت ترین و وفادارترین افراد به امپراطوری هخامنشی استفاده شود.وباید بدانیم در آن زمان و پس از آن بیشترین خونها برای حفظ ایران در ارمنستان کنونی و پس از آن در مرز تاجکستان ریخته شده است.هر چند تا سالها حتی لهجه و خط خود را نیز حفظ کرده بودند .اما بازماندههای آنها اکنون جمعتی ملیونی نیز شدها ند در دوران تغییر مذهب از زرتشی به ارمنی و...ودوران کمونیسی شوروی جرم نوشتن به پارسی برای آنها و سایر نقاط اشغالی مرگ اعلام میشود هر چند هنوز در بسیار نقاطش پارسی رواج دارد.

2-

پس از دوران هخامنشی قدرت آنها چون قدرت امپراطوری به شدت تضعیف میشود.وشهرهای آنها ویران میشود.ودوباره به کوهها پناه میبرند اما در دوران ساسانیان مجددا در قدرت ساسانیان و شکوه پارس دخیل بوده .در واقع قدرت این مردان در شکوفایی کشاورزی و دامپروری حتی به شکل کوچ نشینی وداشتن منزل ثابت در رامگرد همواره زبانزد توده وحکومت ها همواره به آنها وابسته بوده اند..

3-

پس از هجوم اعراب بسیاری از مردم این منطقه را گبر (یا حتی ندانسته کافر مینامیدند)و برای تحقییر مردم کوه آبگرم را که برای زرتشتیها مقدس بوده را کوه خرف خانه ها می نامند.(در این کوه مردگان را پس از مرگ در قبری با طاق سنگی قرار میدادند وچون به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند وسایل زندگی وآب و غذا را برای زندگی جاویدان در آن قبر قرار داده و روی آنرا می پوشاندند.سقف این قبرها بگونه ای طراحی می شده تا پرندگان نیز در بردن گوشت مردگان آزاد باشند. اما استخوانها بماند هچون استودانها بعدی البته اما همین مسیر کوچک اولین راه دزدان آثار این تمدن بوده است ).وباید بدانیم مردان رامگرد هرگز مردگان خود را زنده بگور نمی کردند.البته مردان بزرگ آبگرم با شناخت واقعی از اسلام باآنکه خداپرست بودند مسلمان می شوند و دین برتر را می پذیرند ودر شکوفایی جهان اسلام نیز همواره سهیم بوده و هستند.

4-

در دوران غزنویان ، سامانیان ،خوارزمشاهیان نیز همواره تلاش میشده قدرت مردان پارس کنترل شود وحتی زبان ترکی به یکی از زبانهای اصلی آنها تبدیل می شود،_ اما صفاریان{ شاخه ای از پارسیان اصیل دیگر ایران از سیستان امروزی تا کرمان} و به طور خاص یعقوب الثیث صفاری با مردان این ناحیه پارس از جمله رامگرد،همپیمان شده و تاریخ غرورآفرینی را برای ایرانیان رغم میزنند.که شرح آنرا می دانید.متاسفانه در کلیه حملات وبه خصوص در حمله دوم مغولاها به علت وجود شهرهایشان در دشت همواره خصارتهای زیادی را متحمل شده اند.اما زنده باد به ایستادگی،غرور و مقاومتشان.

( باتشکر از برادر عزیز و گرامی ع قلی پور )



ادغام ،حذف،کاهش،افزایش،قلب، (در لهجه طایفه بادکی )
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

  • دسته (دسه)
  • دزدی (دزی)
  • مهر (مر)
  • زعفران (زفرون)
  • آینه ی (اُینی)
  • دست (دس)
  • ماست (ماس)
  • تسبیح (تسبی)
  • نهایت (نایت)
  • شنبه (شمبد)
  • غربال (غلبال)
  • نقش (نخش)
  • اطواری (اطفاری)
  • بشوی (بوشور)
  • بیعانه (بیونه)
  • لگد (لقت)
  • صبح (صب)
  • طهارت (طارت)
  • اسهال (اسال)
  • سم (سمب)

         خاکستر(خاکسر)



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

  •  
عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک
خواجة لولاک سلام علیک
بعثت رسول اکرم مبارک
.
.
.
جهان بهشت وصال محمد است امشب
چراغ ماه، بلال محمد است امشب
زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور
خدیجه محو جمال محمد است امشب
مبعث پیامبر اکرم مبارک
.
.
.
هنگامه عید است و پر است از برکات
آمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
بعثت نور مبارک
.
.
.
مبعث پیغمبر است بس شادی است
محضر عاشق حرف بس عالی است
جشن پیغمبر رسول خاتم است
عشق بر دلها حصول عالم است
عید مبعث مبارک
.
.
.
ای دل و روح هراسان شب عید است بیا
طائر روضه ی رضوان، شب عید است بیا
شب میلادی قرآن شب عید است بیا
که شب حاجت و غفران شب عید است بیا
.
.
.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک
.
.
.
قول سنگین مرا حمل کن ای مزمل
صد تبارک که رسالت بتو نک مکمل
مژده دادند به هم اهل همه ارض وسما
هر دو وامانده معنای “محمد از ما”
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
عید مبعث مبارک
.
.
 
عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد . . .
.
.
.
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
.
.
.
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک / ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی  / چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
.
.
.
ای شاه سوار ملک هستی / سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل / حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد


ولادت حضرت علی (ع)وروز پدر بر پدران طایفه بادکی مبار ک باد
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

راز ولادت علی علیه السلام در درون کعبه

 

 

در سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل، حادثه بس عجیبی رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است، و آن حادثه، به دنیا آمدن نوزادی است در درون خانه کعبه که به نام علی علیه السلام اسم گذاری شد.

مادر وی فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است که جزء نخستین زنانی شمرده می شود که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم پیروی می کرد. همین فاطمه زنی است که سخت مورد احترام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.

پدر این طفل، عمران معروف به ابوطالب، حامی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.

مدرک حادثه

به دنیا آمدن امیرمؤمنان، علی علیه السلام در درون خانه خدا فضیلتی است که محدّثان شیعه و دانشمندان علم انساب آن را در کتابهای خود نقل کرده اند و در میان دانشمندان اهل تسنن گروه زیادی به این حقیقت، تصریح و آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:

1. محمد مالکی می گوید: «وُلِدَ بِمکَّةَ الْمُشَرّفَةَ داخِلَ بَیْتِ الْحَرامِ فی یَوْمِ الْجُمعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِاللّه ِ رَجَبِ سَنَةِ ثَلاثینَ مِنْ عامِ الْفیلِ... وَلَمْ یُولَدْ فِی الْبَیْتِ الْحَرامِ قَبْلَهُ اَحَدٌ سِواهُ، وَهِیَ فَضیلَةٌ خَصَّهُ اللّه تَعالی بِها اِجْلالاً لَهُ وَاِعْلاءً لَمَرْتَبَتِهِ وَاِظْهارا لِکَرامَتِهِ؛(1) علی در داخل خانه خدا در مکه، روز جمعه سیزدهم ماه خدا، رجب سال سی از عام الفیل به دنیا آمد... قبل از او کسی در داخل خانه خدا به دنیا نیامده بود و این ولادت فضیلتی است که خدای بلند مرتبه علی علیه السلام را به آن اختصاص داده است، برای تجلیل او و بالا بردن مرتبه او و آشکار نمودن کرامت و بزرگواری او».

2. حاکم نیشابوری می گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.»(2)

تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.»(3)

(4)

زمینه داریم که به یکی از آنها اشاره می شود:

سعید بن جبیر از یزید بن قعنب نقل نموده که من با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از فرزندان عبدالعزّی در مقابل خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین که نه ماهه باردار بود و درد زایمان او را گرفته بود، ظاهر شد، «فَقالَتْ رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَبِما جاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَکُتُبٍ، وَاِنّی مُصَدّقَةٌ بِکَلامِ جَدّی اِبْراهِیْمَ الخَلیلِ، وَاِنّهُ بَنی الْبَیْتَ العَتیقَ فَبِحَقِّ الّذی بَنی هذَا الْبَیْتَ وَبِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذی فِی بَطْنی لمّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلادَتی؛(5) پس فاطمه گفت: پروردگارا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند، ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم؛ او که این خانه عتیق را بنا کرد. پس به حق آن کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم دارم، ولادت این کودک را بر من آسان فرما!»

یزید بن قعنب می گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اوّل برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، «فَعَلِمْنا اَنَّ ذلِکَ اَمْرٌ مِنَ اَمْرِ اللّه ِ عَزّوجَلّ؛(6) پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل».

چند روز این مادر و کودک در درون خانه خدا می مانند. راستی در این چند روز مادر چه خورده و چه نوشیده؟ و دیگر نیازهای خویش را چگونه برآورده نموده است؟...

اگر کمترین دقت و تأمّلی در این مسائل انجام گیرد، بی گمان به فضیلت والای این نوزاد و مادر می توان پی برد که چگونه معجزات متعددی به احترام آن دو انجام می گیرد؛ شکافته شدن دیوار خانه خدا و به هم آمدن آن، ماندن چهار روز در درون خانه، پاک بودن نوزاد از آلودگی زایمان وگر نه در درون خانه خدا راه نمی یافت، استفاده از غذای بهشتی و...! خوب است در ادامه گزارش را از زبان فاطمه بنت اسد بشنویم:

وقتی از خانه بیرون آمد، گفت: «اِنّی فُضِّلْتُ عَلی مَنْ تَقَدَّمَنی مِنَ النِّساءِ لاَِنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزاحِمٍ عَبَدَتِ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ سِرّا فِی مَوْضِعٍ لایُحِبُّ اَنْ یَعْبُدَاللّه َ فِیهِ اِلاّ اضْطِرارا، وَاِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْران هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیابِسَةَ بِیَدِها حَتّی اَکَلَتْ مِنْها رُطَبا جَنیّا، وَاِنّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللّه ِ الْحَرامَ فَاَکَلْتُ مِنْ ثِمارِ اَلجَنَّةِ وَاَوْراقِها[ارزاقها]؛(7) به راستی من بر زنهای پیش از خود برتری یافتم؛ زیرا آسیة دختر مزاحم (همسر فرعون) خدا را پنهانی در جایی عبادت کرد که دوست نمی داشت در آن مکان (یعنی کاخ فرعون) خدا را عبادت کند، مگر در حال ناچاری. و به راستی مریم دختر عمران درخت خشک خرما را با دستش تکان داد تا رطب تازه ای از آن بخورد، ولی من داخل خانه خدا شدم و از میوه های بهشتی و ورقها (یا روزیها)ی آن استفاده بردم.»

مراسم نامگذاری

مولود نورانی که در درون خانه خدا به دنیا آمده و چهار شبانه روز از او و مادرش با غذای بهشتی پذیرایی شده، برای نام گذاریش نیز خدای خانه باید تصمیم بگیرد، نه پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ. و چنین هم شد، خداوند منّت خویش را بر او کامل نمود و با جملاتی از عالم غیب به گوش فاطمه مادر نوزاد رساند که او را چه نام نهد.

فاطمه بنت اسد می گوید: «فَلمّا اَردْتُ اَنْ اَخْرُجَ هَتَفَ بی هاتِفٌ یا فاطِمَةُ سَمّیهِ عَلیّا فَهُوَ عَلِیٌ وَاللّه ُ الْعَلِیُّ الاَْعْلی یَقُوْلُ: اِنّی شقَقْتُ اِسْمَهُ مِنْ اِسْمی وَاَدّبْتُهُ باَدَبی وَوَقَفْتُهُ عَلی غامِضِ عِلْمی وَهُوَ الَّذی... یُؤذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتی وَیُقَدِّسُنی وَیُمَجِّدُنی فَطُوبی لِمَنْ اَحَبَّهُ واَطاعَهُ وَوَیْلٌ لِمَنْ اَبْغَضَهُ وَعَصاهُ؛(8) پس هنگامی که خواستم [از کعبه] خارج شوم، هاتفی [از غیب] مرا ندا داد: ای فاطمه [او را] به نام علی نام گذاری کن! پس او علی است و خدای علیّ اَعْلی است که می گوید: به راستی، اسم او را از اسم خودم جدا ساختم و او را به ادب خود پرورش دادم و او را بر پیچیدگیهای علم خود آگاه ساختم و او کسی است که... بر بام خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد نمود. پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.»

آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی علیه السلام را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آنها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله قرار داشت، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش او خواند. آن گاه ابوطالب شتران زیادی را به عنوان ولیمه این نوزاد قربانی نمود و تمام مردم را نیز دعوت نمود؛ به این صورت که اوّل هفت بار خانه خدا را طواف نمایند، آن گاه داخل خانه ابوطالب روند و بر علی علیه السلام سلام نمایند.(9)

راز ولادت

آنچه مهم و ضروری است که جامعه اسلامی، اعم از شیعه و سنی به آن توجه نمایند، راز و فلسفه این ولادت در درون خانه خداوند و کعبه است. مریم با آن عظمت که به تصریح قرآن معصومه است و فرزند او از پیامبران اولوالعزم بود، وقتی درد زایمان او فرا می رسد، به او دستور داده می شود که محراب و عبادتگاه را ترک گوید و به نقطه دوردستی پناه برد؛(10) چرا که اینجا عبادتگاه است، نه زایشگاه؛ ولی فاطمه بنت اسد را به درون مقدس ترین عبادتگاه، یعنی کعبه فرا می خوانند و با معجزه دیوار شکافته می شود و در برخی منابع آمده که به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد خانه کعبه گردد.(11)

و توجّه می توان به آن رسید.

تحلیل حادثه

روی علی است قبله این دل حق پرست ما کوی علی است منزل و جایگه نشست ما
بوی علی است باعث حال خراب و مست ما سوی علی است هر زمان به التماس دست ما

اگر به روایات امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان علیه السلام دقّت شود، در می یابیم که اساسی ترین شرط توحید، ولایت امامان معصوم است؛ چنان که در حدیث سلسلة الذهب و دهها حدیث دیگر به آن تصریح شده است که کلمه توحید دژ نفوذناپذیر الهی است، به شرطی که ولایت و امامت امامان در کنار آن باشد.(12) این از نظر فکری و اعتقادی، و امّا از نظر رفتاری و عمل نیز اساسی ترین شرط قبولی اعمال، پذیرفتن امامت علی علیه السلام و فرزندان اوست.

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس به خداوند عزّتمند تقرّب جوید با عبادتی که تلاش خود را در انجام آن به کار برد، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»(13)

(14)

باشد که خانه زاد این بیت می باشد.

لطیفه

خداوند زاده نشده و دارای فرزند نیز نمی باشد، ولی یک امر را نمی توان انکار کرد و آن اینکه صدای گریه نوزاد از خانه خدا به گوش رسیده است.

ولادت علی علیه السلام در درون خانه خدا رمز و رازش این است که بدانیم قلب خانه خدا و توحید را ولایت و امامت علی تشکیل می دهد. در منابع روایی اِشاراتی به این مطلب شده است، از جمله:

1. در ذیل جملاتی که فاطمه بنت اسد در لحظه خروج از خانه خدا شنید، می خوانیم: «فَطُوبی لِمَنْ اَطاعَهُ وویلٌ لِمَنْ اَبغَضَه وَعَصاهُ؛(15) پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.» قبلاً اشاره شد جملات فوق راز ولادت علی علیه السلام را در درون کعبه این می داند که مردم مطیع و فرمانبر او گردند و از امامت و ولایت او سرپیچی نکنند.

2. در دعوت نامه ابوطالب از مردم برای ولیمه حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «وَقالَ هَلُمُّوا وَطَوِّفُوا بالبَیْتِ سَبْعا وَادْخُلُوا وَسَلِّموا عَلی عَلیٍّ وَلَدِی؛(16) گفت: مردم! بیایید و هفت بار دور خانه طواف کنید، [آن گاه] داخل [خانه من] شوید و بر فرزندم علی سلام کنید.»

این سخن به این رمز که علی علیه السلام امام و رهبر آینده شماست، اشاره دارد.

3. امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَنْ یَأْتُوا هذِهِ الاَحْجارَ فَیَتَطَوّفُوا بِها، ثَمَّ یَأْتُونَنا فَیُخْبِروُنا بِوِلایَتِهِمْ وَیَعْرِضُوا عَلَیْنا نُصْرَتَهُمْ؛(17) همانا به مردم دستور داده شده است که بیایند و این سنگها (کنایه از کعبه) را طواف کنند. سپس نزد ما (امامان) آیند و خبر ولایتشان را [نسبت به ما] اظهار نمایند، و یاری شان را نسبت به ما عرضه دارند».

نتیجه آنکه راز ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در درون خانه کعبه این است که مردم در حال نماز رو به کعبه باشند و صورت دل را به سوی امامت امامان معصوم و در رأس آنها امیرمؤمنان داشته باشند و هرگز از یاد نبرند که علی در درون خانه توحید جا دارد.

من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم اقامه صلات را به گفتگوی او کنم
گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم زحج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم
کز احترام مولدش حرم شده است محترم در این ولا بگو نعم که هست اعظم نعم

* * *

الا که رحمت آیتی زرحمت علی بود همه کتاب انبیا حکایت علی بود
بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود.(18)


 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دکتر شریعتی:

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است.فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر ، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

 

وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش

مظهر یک همسر در برابر شویش

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش

 

وی خود یک امام است.یعنی یک نمونه مثالی ، یک تیپ ایده آل برای زن ، یک اسوه ، یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.او با طفولیت شگفتش ، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی ، در خانه پدرش ، خانه همسرش ، در جامعه اش ، در اندیشه و رفتار و زندگی اش ، چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ خواستم از بوسوئه تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی ، از مریم سخن می گفت.گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم ، داد سخن داده اند.هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ، ارزش های مریم را بیان کرده اند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاده شان را بکار گرفته اند.هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ، چهره نگاران و پیکره سازان بشر ، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار ، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگویند که :

((مریم مادر عیسی است))

 

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :

خواستم بگویم

فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه دختر محمد (ص) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه همسر علی (ع) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر حسنین است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر زینب است

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

                    فاطمه ، فاطمه است.



به مناسبت شهادت حضرت فاطمه (س)
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

اي كشتي شكسته كه پهلو گرفته اي

بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته اي

گل را خدا براي سرور آفريده است

اي گل چرا به غصه و غم خو گرفته اي

گاهي ز درد شانه ز دل آه مي كشي

گاهي ز درد دست به بازو گرفته اي

از ماجراي كوچه نگفتي به من ، بگو

اكنون چرا ز محرم خود رو گرفته اي

ديوار گشته است عصاي تو باز هم

بينم كه دست خويش به پهلو گرفته اي

هرگه در به روي علي باز مي كني

خوشحال مي شدم كه تو نيرو گرفته اي



لهجه بادکی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در این جا اشاراتی هر چند مختصر به برخی از ویژگی ها و قواعد لفظی این گویش را داریم . در لهجه بادکی تکیه بر حسب نوع کلمات روی هجا های فارسی مختلف است یعنی با تغییر محلی تکیه معنا تغییر می کند . البته این موضوع خاص لهجه بادکی نیست و زبان فارسی را شامل می شود برای مثال :

ها در آخر کلمات بعد از الف در لهجه بادکی از تلفظ سا قط می شود .    ( چاه - چا )  (روباه - روبا ) (ماه - ما )  (کاه - کا )

در آخر بعضی کلمات دو حرفی در گویش بادکی تبدیل (ow )می شود . (آب -او )  (تب - تو )  لب - لو ) (شب -شو)

در تعدادی از کلمات که وسط آنها الف است موقع تلفظ الف تبدیل به واو می شود . (ارزان - ارزون ) (تکان -تکون )  (جان - جون ) (خانه - خونه )

ضمیر های اشاره (این )  و ( آن ) در گویش بادکی  به ( ای ) و (او )  و جمع آنها به ( اینا ) و (اونا ) تغییر پیدا می کند.



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

واژه نامه بادکی
 
 
 
 
 
آمخته (عادت کرده)
 
 
ببه (محبوب، عزیز، معمولاً برای فرزند گفته می شود)
 
 تاتیکردن (راه رفتن ابتدایی بچه ها)
 
جار (بانگ و فریاد)
 
جَر (دعوا و کشمکش)
 
 حال اومدن (چاق شدن)
 
رچ (ردیف)
 
شِوِر (شل و ول)
 
صب و صب (صبح فردا)
 
گا (زود)
 
طیفه (طایفه)
 
عزّوجز (التماس)
 
 قُرتِراق (رعد، تندر)،
 
 کَپه (نیمه، نصفه)
 
کُترم (ناراحت)
 
گاسَم (شاید)
 
گِل غلته (روی زمین غلتیدن)
 
 ُچنه (مچاله)
 
مُنج (به اندازه یک مشت)
 
نغّه (گریه بهانه جویانه کودکان)
 
ناکو (بد قلق)
 
 
 
 
 
 


  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

فرقان- 30

پيامبر عرضه داشت: پروردگارا! اين قوم من از قرآن دوري جستند.

 


(قرآ ن! من شرمنده توام)

نوشته اي بسيار زيبا از دکتر شریعتی

قرآن! من شرمنده توام
اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند ”چه کس مرده است؟”
چه غفلت بزرگی که میپنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است.

قرآن! من شرمنده توام
اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.

یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،
‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده، ‌
یکی ذوق میکند که ترا با طلا نوشته، ‌
یکی به خود میبالد که ترا در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده و…

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم؟

قرآن! من شرمنده توام
اگر حتی آنان که تو را میخوانند و ترا میشنوند،‌
آنچنان به پایت مینشینند که خلایق به پای موسیقیهای روزمره مینشینند...
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند ”احسنت…!” گویی مسابقه نفس است…

قرآن!‌ من شرمنده توام
اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، ‌
خواندن تو آز آخر به اول، ‌
یک معرفت است
یا یک رکورد گیری؟
ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا اینچنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.
آنانکه وقتی ترا میخوانند چنان حظ میکنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.

آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم


ایل بادکی در لغتنامه دهخدا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

 
بادکی کوه سبز . ده کوچکی است از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز . در 77هزار گزی جنوب خاور اردکان کنار راه فرعی زرقان بکام فیروز واقعست و 36تن سکنه دارد .  (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
 
 

 

 



تبریک عید
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

 

 

یا مقلب القلوب و الابصار يا مدبراليل و النهار

يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال

پیشاپیش

حلول سال نو و بهار پرطراوت را كه نشانه قدرت لايزال الهي و تجديد حيات طبيعت مي باشد رابه تمامي عزيزان  و بزرگان طایفه بادکی تبريك و تهنيت عرض نموده و سالي سرشار از بركت و معنويت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان براي شماعزيزان مسئلت  دارم.


 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 چهارشنبه سوري 
يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.
 
چهارشنبه سوري، يک جشن بهاري است که پيش از رسيدن نوروز برگزار مي شود.

مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.
 
 مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردي من از تو ) می خوانند.
 
 
ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.
اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.
 
 
در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم.در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، ناميويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."
 
"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."
 
"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."
بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران ،پس از ظهور اسلام است و شنبه و يكشنبه و دوشنبه و ........ناميدن روز هاي هفته از زمان رواج آن .شنبه واژه اي سامي ودرآمده به زبان فارسي و در اصل "شنبد" بوده است.
 

"
سور "در زبان و ادبيات فارسيو برخي گويش هاي ايراني به معناي "جشن"،"مهماني"و "سرخ" آمده است
    
مراسم چهارشنبه سوري 
 
بوته افروزي 

 

در ايران رسم است كه پيش از پريدن  آفتاب، هر خانواده بوته هاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كرده اند روي بام يازمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت «گله» كپه مي كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي شوند و بوته ها را آتش مي زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوته هاي افروخته مي پرند، تا مگر ضعف و زردي ناشي از بيماري و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخي و شادي به هستي خود بخشند. مردم در حال پريدن از روي آتش ترانه هايي مي خوانند.
زردي من از تو ، سرخي تو از من 
غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا 
اي شب چهارشنبه ، اي كليه جاردنده ، بده مراد بنده 
 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ايلات‌ِ خَمْسه‌، اتحادي‌ از 5 ايل‌ اينالّو (يا اينانلو)، بَهارْلو، نَفَر، عرب‌ و باصري‌ (ه م‌م‌) كه‌ بنابر برخى‌ مقاصد سياسى‌، اقتصادي‌ و نظامى‌، در 1278ق‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در منطقة فارس‌ تشكيل‌ شد (نك: فسايى‌، 1/823 -824؛ ابرلينگ‌، 72؛ بيات‌، 24). خاستگاه‌ قومى‌ اين‌ ايلها با يكديگر متفاوت‌ است‌. ايلهاي‌ اينانلو، بهارلو و نفر، ترك‌؛ ايل‌ عرب‌، عرب‌؛ و ايل‌ باصري‌، عمدتاً فارس‌ هستند. مردم‌، ايلات‌ خمسه‌ را كلاً عرب‌ مى‌شناختند (بك‌، كه‌ احتمالاً به‌ دليل‌ جمعيت‌ بيشتر مردم‌ ايل‌ عرب‌ در ايلات‌ خمسه‌ و نيروي‌ غالب‌ آنها بر عشاير ديگر بوده‌ است‌.
ايلات‌ خمسه‌ دومين‌ گروه‌ ايلى‌ عمدة فارس‌، پس‌ از ايل‌ قشقايى‌، در اواخر سدة 13ق‌/19م‌ و نيمة نخست‌ سدة 14ق‌/20م‌ به‌ شمار مى‌رفتند (مسعود ميرزا، 129؛ سايكس‌، .(II/479 ايلهاي‌ خمسه‌ در منطقه‌اي‌ در شرق‌ قلمرو ايل‌ قشقايى‌ به‌ صورت‌ پراكنده‌ مى‌زيستند. اين‌ منطقه‌ بخشى‌ از نواحى‌ شمال‌ و مشرق‌ و جنوب‌ شرقى‌ استان‌ فارس‌ را در سوي‌ خاوري‌ راه‌ اصفهان‌ به‌ شيراز و شيراز به‌ جهرم‌ فرا مى‌گيرد.
تمام‌ طايفه‌هاي‌ ايلات‌ خمسه‌ تا سالهاي‌ پايانى‌ سدة 13ق‌ كوچ‌ مى‌كردند و به‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ مى‌رفتند. از آن‌ پس‌، به‌ تدريج‌ بخش‌ بزرگى‌ از آنها يكجانشين‌ شدند. بنابر آمار تيرماه‌ 1366ش‌، 768 ،4 خانوار از باصري‌، عرب‌، بهارلو، نفر و كُردشولى‌ (از قشقاييهايى‌ كه‌ به‌ ايلات‌ خمسه‌ پيوسته‌ بودند) كوچ‌ مى‌كردند ( سرشماري‌ ...، 15). ييلاقات‌ اين‌ عشاير در شهرستانهاي‌ آباده‌، اقليد، جهرم‌، داراب‌، شيراز، فسا، لار و مرودشت‌، و قشلاقات‌ آنها نواحى‌ ديگري‌ در همين‌ شهرستانها و شهرستانهاي‌ استهبان‌، فيروزآباد و نيريز فارس‌ بوده‌ است‌. 3/94% از خانوارهاي‌ عشاير كوچنده‌ در ييلاق‌، 3/80% آنها در قشلاق‌ زير سياه‌ چادر، و بقيه‌ در خانه‌هاي‌ گلين‌ زندگى‌ مى‌كنند (همان‌، 11).
رهبري‌ هر يك‌ از ايلهاي‌ خمسه‌ و طايفه‌ها و تيره‌ها و اولادها را يك‌ خان‌ يا كلانتر و يا كدخدا برعهده‌ داشت‌ كه‌ امور اجتماعى‌، سياسى‌ و اقتصادي‌ عشاير زيرنظر آنها بود. هر اردو كه‌ متشكل‌ از چند سياه‌ چادر يا خانوار از يك‌ طايفه‌ يا تيره‌ بود، در زمان‌ كوچ‌، يك‌ كدخدا يا ريش‌سفيد داشت‌ كه‌ نمايندگى‌ سياسى‌ و اداري‌ اردو برعهدة او بود (بارث‌، .(26 اصطلاح‌ «خان‌» در خطاب‌ مؤدبانه‌ براي‌ همة سران‌ ايل‌ و طايفه‌ و تيره‌ به‌ كار مى‌رفت‌. با فروپاشى‌ اتحاد سياسى‌ ايل‌، عنوان‌ كلانتر نيز به‌ تدريج‌ منسوخ‌ شد و عنوان‌ خان‌ جاي‌ آن‌ را گرفت‌ (همو، .(72
عشاير كوچندة خمسه‌، اقتصادي‌ يك‌ پايه‌ و مبتنى‌ بر شيوة معيشت‌ شبانى‌ داشتند و عمدتاً از راه‌ پرورش‌ و توليد گوسفند و بز زندگى‌ مى‌گذراندند. برخى‌ از خانوارها نيز همراه‌ گله‌داري‌ به‌ زراعتى‌ محدود نيز مى‌پرداختند. گله‌، سرماية عشاير كوچنده‌ بود و شمار كم‌ و بيش‌ دام‌ هر خانواده‌ نشانى‌ از دارايى‌ و شخصيت‌ اجتماعى‌ خانواده‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (همو، .(103 برخلاف‌ عشاير كوچنده‌، يكجانشينان‌ خمسه‌ - كه‌ از اواخر سدة 13ق‌ ده‌نشين‌ شده‌ بودند - اقتصادشان‌ برپاية كشاورزي‌ بنياد نهاده‌ شده‌ بود. ده‌نشينان‌ در كنار فعاليتهاي‌ زراعى‌، دامداري‌ نيز مى‌كردند. شمار دام‌ خانواده‌ها زياد نبود و هر چندين‌ خانواده‌ با هم‌ گله‌اي‌ تشكيل‌ مى‌دادند كه‌ آن‌ را براي‌ چرا به‌ چوپان‌ يا خويشاوندان‌ خود مى‌سپردند.
تاريخچه‌: طهماسب‌ ميرزا مؤيدالدوله‌ والى‌ فارس‌ با كمك‌ خاندان‌ با نفوذ قوام‌الملك‌ شيرازي‌ اتحاد عشايري‌ خمسه‌ را در 1278ق‌ تشكيل‌ داد (فسايى‌، 1/823 -824؛ ابرلينگ‌، 72؛ بيات‌، 24) تا هم‌ در برابر قدرت‌ روزافزون‌ ايل‌ قشقايى‌ در منطقه‌ مقابله‌ كنند و هم‌ امنيت‌ راههاي‌ بازرگانى‌ از بندرعباس‌ و بنادر خارك‌ و بوشهر به‌ شيراز را براي‌ حمل‌ كالا تأمين‌ نمايند (بارث‌، 130 .(88,
نخستين‌ رئيس‌ و ابواب‌ جمعى‌ اتحاد خمسه‌، على‌ محمدخان‌ قوام‌، و آخرين‌ سرپرست‌ آن‌ ابراهيم‌خان‌ قوام‌ بود (همانجاها). ابراهيم‌خان‌ در 1311ش‌ پس‌ از شورشهاي‌ ايلى‌ در فارس‌ از ابواب‌ جمعى‌ و حكمرانى‌ مناطق‌ خمسه‌ و لار بركنار شد (براي‌ آگاهى‌ بيشتر، نك: هدايت‌، 283؛ بيات‌، 53، 69؛ شهبازي‌، 239). با بركناري‌ او حكومت‌ 73 سالة خاندان‌ قوام‌الملك‌ بر ايلات‌ خمسه‌ پايان‌ گرفت‌. از آن‌ پس‌، اتحاد خمسه‌ مفهوم‌ سياسى‌ - نظامى‌ پيشين‌ خود را از دست‌ داد و همبستگى‌ ساختگى‌ ناپايدار ميان‌ ايلهاي‌ پنجگانه‌ به‌ سستى‌ گراييد و يك‌ وحدت‌ و همبستگى‌ سنتى‌ ايلى‌ - عشايري‌ جايگزين‌ آن‌ شد.
مآخذ: ابرلينگ‌، پير، «سياست‌ قبيله‌اي‌ انگليس‌ در جنوب‌ ايران‌»، ترجمة كاوة بيات‌، نامة نور، تهران‌، 1358ش‌، شم 4 و 5؛ بيات‌، كاوه‌، شورش‌ عشايري‌ فارس‌ (سالهاي‌ 1307-1309ش‌)، تهران‌، 1365ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1366ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، ايل‌ خمسه‌، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1368ش‌؛ شهبازي‌، عبدالله‌، ايل‌ ناشناخته‌، تهران‌، 1366ش‌؛ فسايى‌، حسن‌، فارس‌نامة ناصري‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسايى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ مسعود ميرزا، تاريخ‌ مسعودي‌، تهران‌، 1362ش‌؛ هدايت‌، مهديقلى‌، خاطرات‌ و خطرات‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نيز:
, F., Nomads of South Persia, London, 1961; Beck, L., Nomad, a Year in the Life of a Qashq D i Tribesman in Iran, London, 1991; Sykes, P., A History of Persia, London, 1930.
 



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 
 

آداب عید نوروز
 

 

 

عید نوروز, آداب عید نوروز, نوروز در دیگر کشورها

آداب عید نوروز

 

آداب عید نوروز-عید نوروز چون اعیاد اسلامی، از آداب و رسومی خاص اسلامی برخوردار است و علاوه بر آن، برخی آداب و رسوم نیکو نیز در ایام نوروز در میان مردم ایران زمین، دیده می شود، در ادامه به برخی از این آداب و رسوم اشاره می کنیم:

 

 

 

● نماز عید


یکی از آداب عید نوروز خواندن نماز عید است.شیخ طوسی(ره) فرموده است: نماز ظهر و عصر روز نوروز را که خواندی چهار رکعت نماز با دو سلام (دو رکعت دو رکعت) می خوانی رکعت اول پس از حمد ده بار سوره «قدر» رکعت دوم پس از حمد ده بار سوره «کافرون» رکعت سوم پس از حمد ده بار سوره «توحید» رکعت چهارم پس از حمد ده بار سوره «ناس» و «فلق» (معوذتین). و در پایان نماز سجده شکر بجاآور و در آن دعاکن تا خداوند گناهان ۵۰ ساله ات را ببخشد.

 

 

نظافت و لباس تمیز

یکی دیگر از آداب عید نوروز پوشیدن لباس نو و تمیز است.نظافت و رعایت بهداشت و نیز پوشیدن لباس تمیز و استفاده از عطر و بوی خوش در صورت امکان از وظایف اخلاقی و اجتماعی نوروز است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «و البس انظف ثیابک و تطیب باطیب طیبک» ؛ «تمیزترین لباست را بپوش و با بهترین عطرت خود را خوشبوی ساز»

 

 

● خرید لباس نو و سبز کردن گندم

 

سبز کردن گندم و خرید لباس از دیگر آداب و رسوم عید است.یکی دو روز مانده به آغاز سال جدید (نوروز)، افراد خانواده برای خرید لباس عیدشان به بازار و فروشگاه ها می روند و لباس های نو و پارچه های رنگین، خریداری می کنند. در واقع افراد خانواده با خرید لباس نو و تغییر ظواهر زندگی نشاط خاصی به زندگی خود می بخشند.

 

سبز کردن گندم، عدس، تره تیزک، ده پانزده روز به عید مانده در خانه هاصورت می گیرد. برای این کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس یا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی آقا امام زمان (عج) می ریزند و به ترتیب بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند.

 

● خانه تکانی

یکی از رسوم پسنده و ارزشهای نیک عید، نظافت و خانه تکانی است که یکی دو هفته پیش از عید خانه تکاتی یا رفت و روب انجام می گیرد و مجدداً اثاثیه را جابه جا می کنند و گردگیری می کنند و دوباره آنها را می چینند در واقع مردم قبل از رسیدن سال نو تحولی در زندگی خود می کنند و خانه را برای پذیرانی از میهمانان عید آماده می سازند.

 

● تهیه سفره هفت سین

تهیه سفره هفت سین از دیگر آداب عید نوروز است.بزرگترین نماد آیین نوروز "هفت سین" ، است. "محمد علی دادخواه" که اخیراً پژوهشی با عنوان "نوروز و فلسفه هفت سین" را به نگارش در آورده، در این باره می نویسد: "عدد هفت برگزیده و مقدس است. در سفره نوروزی انتخاب این عدد بسیار قابل توجه است. ایرانیان باستان این عدد را با هفت امشاسپند یا هفت جاودانه مقدس ارتباط می دادند. در نجوم عدد هفت، خانه آرزوهاست و رسیدن به امیدها را در خانه هفتم نوید می دهند. علامه مجلسی می فرماید: آسمان هفت طبقه و زمین هفت طبقه است و هفت ملک یا فرشته موکل برآنند و اگر موقع تحویل سال، هفت آیه از قرآن مجید را که باحرف سین شروع می شودبخوانند آنان را از آفات زمینی و آسمانی محفوظ می دارند."

هفت سین عبارت است از سماق، سیر، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی .

 

 

عید نوروز, آداب عید نوروز, نوروز در دیگر کشورها

آداب عید نوروز

 

● یکی از آداب عید نوروز، جمع شدن تمام افراد خانواده بر سر سفره عید در لحظه تحویل سال نو


موقع تحویل سال نو همه اهل خانه با لباس نو بر سر سفره می نشینند، مادر اسپند دود می کنند، یکی از بچه ها شمع روشن می کند، پدر قرآن می خواند و …

هر کدام از این آداب و رسوم عید، فلسفه خاص خود را دارد؛ مادر اسپند دود می کند برای دوری از چشم زخم حسود، با روشن کردن شمع، بر روشنایی خانه و زندگی تاکید می شود و از خانواده بزرگ افراد خانواده می خواهند تا در سال نو، خانه آنها را با شمع وجود پدر و مادر نورانی کند؛ قرآن خوانده می شود تا در آغاز سال نو دل ها به سوی خداوند بزرگ سوق داده شود و از صاحب قرآن خواسته شود که در این سال جدید نیز یار و مددکار اهل خانه باشد، حضور ثابت و گسترده قرآن نه تنها در سفر عید بلکه در تمام آداب اجتماعی نوروز نشان از مردم ایران زمین توجه به قرآن دارد و قرائت قرآن و بوسیدن آن در ساعات تحویل سال از جمله آداب سال تحویل است.

بر سر سفره عید، سکه، برنج، آب، ماهی قرمز، آیینه و … نیز دیده می شود که سکه نشان از خیر و برکت و رفاه؛ برنج، نشانی از خیر و برکت و فراوانی؛ آب، نشان صافی و پاکی و روشنایی و گشایش کار؛ ماهی قرمز، شگون دارد؛ آیینه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و یکرنگی است.

افراد خانواده بعد از تحویل سال نو با هم روبوسی کرده و عید را به هم تبریک می گویند و برای هم سال خوب و پربرکتی را آرزو می کنند.

 

● دعای تحویل سال نو یکی دیگر  از آداب عید نوروز

مجلسی در کتاب زادالمعاد در خصوص دعای سال نو روایت می کند که در وقت تحویل سال این دعا را بسیار بخوانید:« یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال.»

علامه مجلسی(ره) همچنین خواندن این دعا را در نوروز مناسب دانسته است:

«اللهم هذه سنه جدیده و انت ملک قدیم اسإلک خیرها و خیرمافیها و اعوذبک من شرها و شرمافیها و استلفیک موونتها و شغلها یا ذالجلال و الاکرام. ؛ بارالها! این سال جدید است و تو خدایی ازلی و قدیم هستی. خیر این سال و خیر آنچه را در این سال پیش می آید، از تو خواستارم و از شر این سال و شرآنچه در این سال پیش خواهد آمد، به تو پناه می برم...»

 

● زیارت اهل قبور

یکی دیگر از آداب عید نوروز،رفتن به زیارت اهل قبور در آغازین روزهای سال نو و نیز برگزاری مراسم تحویل سال در کنار قبور شهدإ از دیگر آداب دینی نوروز است.تشرف و حضور در اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه و برگزاری مراسم تحویل سال نو در آن مکانها نیز از جمله آداب نوروز می باشد.

 

● دید و بازدید و دادن عیدی

ایام عید فرصت مناسبی برای صله رحم و رسیدگی به وضع خویشان و بستگان است که این نیز یکی از نشانه های اخلاق و سنن مرضیه اسلامی و انسانی است. از همان روز اول نوروز، دید و بازدیدها آغاز می شود. در همه خانواده ها رسم بر آن است که افراد خانواده ابتدا به دیدن بزرگترهای فامیل می روند و عید را به آنها تبریک می گویند. سپس به خانه بر می گردند و منتظر می مانند تا بزرگترها به آنها سر بزنند. در این دید و بازدیدها عیدی هم داده می شود.علاوه بر دیدوبازدید از بستگان، دوستان، همسایگان و بزرگان فامیل، با جمعی از مصیبت دیدگان در سال گذشته نیز دیدار می شود. دید و بازدیدها تا روز سیزده بدر، (سیزدهمین روز سال نو)، ادامه داد.

 

● سیزده بدر

یکی دیگر از آداب عید نوروز اجرای مراسم سیزده بدراست. سیزده بدر در میان ایرانیان از دیر باز امری بسیار جدی بوده است که همواره با برپایی مراسمی خاص همراه بوده است . از آن جمله می توان به غذاهایی که مردم به طور سنتی در روز سیزده به در می خوردند اشاره کرد . خوردن کاهو سکنجبین و چغاله بادام از خوردنی های مرسوم عصر سیزده به در است.



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

سفره‌ی هفت‌سین  
رسم و باوری کهن وجود دارد که همه‌ی اعضای خانواده در موقع تحویل سال نو، در خانه‌ی خود در کنار سفره‌ی هفت‌سین گرد هم جمع می‌شوند. این سفره در بیشتر خانه‌ها تا روز سیزده فروردین گسترده است. در سفره‌ی سفید رنگ هفت‌سین كه نماد گستردگی جهان، پاكی و سفید بختی است و معمولا آن را روی فرش پهن می‌كنند، هفت سینی گذاشته و در هر یك اقلامی قرار می‌دهند كه با حرف (سین) شروع شده و هر یك نماد مفهومی است كه ریشه در فرهنگ ایرانیان دارد. عدد 7 عدد نامیرایی، جاودانگی و كمال است و برای ایرانیان جایگاه ویژه‌ای دارد.
اجزای سفره‌ی هفت‌سین:
* قرآن مجید: نشانه استواری ایمان، زینت‌بخش سفره نوروزی مسلمین است كه پس از تحویل سال همه آن را بوسیده و چند آیه‌ای برای تبرك می‌خوانند.
* آینه: نماد جهان بی‌پایان و بارگاه خداوندی است.
* شمع: به تعداد اعضای خانواده برای آرزوی شادی و روشنایی زندگی آنهاست. شعله افروخته نماد روشنایی جاودانه است.
* جامی پر از آب با چند قطره گلاب: نشانه تازگی و نماد باروری و وجود زندگی. چند برگ نارنج به نشانه آرزوی سرسبزی روی آب شناور است. وجود نارنج شناور در آب، نماد شناوری زمین در كیان است.
* كوزه‌ای پر از آب: نشانه درخواست باران و فراوانی آب است.
* ماهی قرمز: در تنگ بلورین، نماد روزی حلال.
* تخم مرغ رنگ شده: نشانه رنگارنگی نژادهای مختلف بشری و تاكید بر این كه بنی‌آدم اعضای یكدیگرند.
* نان: بنیاد تغذیه است و در سفره نشانه بركت و روزی است.
* گندم: نماد روزی، فراوانی و بركت.
و سين‌های زير:
سين يكم، سنجد:
سنجد نشانه‌ی سنجيده عمل كردن و خردورزی است، می‌گويند اول چيزی كه خداوند خلق نمود عقل بود. شايد كمتر ملتی را بيابيد كه به اندازه‌ی ايران در سابقه‌ی حكمت‌های خود تاكيد بر خردوزی داشته باشند.
سين دوم، سيب:
سيب ميوه‌ی سلامتی است و مشهور به ميوه‌ی بهشتی است، در احاديث ما آمده است "خوردن سيب شما را از پزشك بی‌نياز می‌كند". اين موضوع در ادبيات جهانی هم جايگاه مناسبی دارد.
سين سوم، سبزه:
سبزه نشان طبيعت و نشان طراوت، سادگي و ايثار است. درخت سبز آفتاب را تحمل كرده و سايه‌ی خود را به بشر تقديم می‌كند. سبزه و به طور كلی گياهان، مايه‌ی دوام حيات موجودات هستند.
سين چهارم، سمنو:
سمنو سمبل قدرت و شجاعت است. سمنو را غذای مرد آفرين می‌گفتند. اين غذا از جوانه‌ی گندم درست می‌شود و تمام حكمت آن نيز در همين است.
سين پنجم، سير:
در مورد سير حكمت‌های بسيار متفاوتی نقل شده است، هرچند امروزه برخي سير را دوست ندارند اما فوايد اين خوراكی در كنترل و مهار امراض و بيماری‌ها از لحاظ علم پزشكی بر كسی پوشيده نيست. برخی سير را در سفره‌ی هفت‌سين نشان كرامت می‌دانند. برخی سير را به نشان گندزدايی و پاكيزگی محيط زيست در سفره قرار می‌دهند اما در اکثر فرهنگ‌های ايرانيان، برای سیر نقش محافظت‌کننده از شر قائل بودند و از سير به عنوان نگهبان سفره ياد كرده اند.
سين ششم، سركه:
سركه نشان از جوش و خروش است. طبيعت اسيدی سركه در خاك را همگان ديده‌اند و از اين رو برای ياد دادن پذيرش ناملايمات بر سفره می‌گذارند. در ادبيات ما هم آمده است كه سركه‌فشانی كردن برای خاموش كردن آتش خشم است.
سين هفتم، سكه:
در آداب نوروزی، سكه نشان ثروت و دارايی است. لحظه‌ی تحويل سال فرصت مناسبی است برای طلب رزق و روزی حلال از خداوند.
همچنين ايرانيان در اقوام مختلف و گاه بر حسب موجودی اقلام در منزل، سين‌های ديگری نيز در سفره استفاده می‌كنند كه می‌توان به سماق كه نشان بركت آشپزخانه و پخت و پز است يا سپند(اسفند) كه نمادی برای پيشگيری از چشم زخم است اشاره نمود.
طبق رسم ايرانيان مسلمان، سفره‌های هفت‌سين به بركت دعای سال نو و خواندن قرآن نورانی مي‌شود. رسم است كه پدربزرگ و مادربزرگ بالای سفره‌ی هفت‌سين نشسته و برای اعضای خانواده قرآن می‌خوانند و كوچكترها را دعا می‌كنند. سپس پدربزرگ فال حافظی می‌گيرد و برای اهل خانه قرائت می‌كند. همين‌طور هنگام تحويل سال همه به آينه كه نمادی از به خود نگریستن و به درون نظاره کردن است نگاه می‌كنند و وقتی سال تحويل می‌شود، اعضای خانواده با گفتن شادباش همديگر را در آغوش می‌گيرند و بزرگترها اسكناس‌های نو و متبرك‌شده بين صفحات قرآن را به كوچكترها عيدی می‌دهند. تمام اين تكاپوها برای رسيدن يك لحظه است:

لحظه‌ی تحويل سال كه به دنبالش بهار می‌آيد و نشانه‌هايش را مي‌آورد. بهار با جشنواره‌ی رنگ‌های شاد گل‌ها و سبزی فراگيرش كه در طبيعت و در دامن دشت‌ها به ‌پا می‌شود و به اندام عريان درختان، جامه‌ی سبز می‌پوشاند. هر برگ و شكوفه‌ای كه جوانه می‌زند شمعی است كه به افتخار جشن تولد طبيعت روشن می‌شود.



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

عید نوروز چگونه شکل گرفت

 

انسان‏، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تكرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تكرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران كشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان كاشت و برداشت، فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همه جوامع با گردش ماه كه تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی كه تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا كهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان طور كه ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود، وقتی كه آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و طالع سرطان بود.

 

 پیدایش جشن نوروز 

جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر كه منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.

در خور یادآوری است كه جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن كه جشن را به جمشید منسوب می كند یادآور می شود كه : «آن روز كه روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».

 

روایت های اسلامی درباره نوروز

آورده اند كه در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین كه پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید كه این چیست؟ گفتند كه امروز نوروز است. پرسید كه نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود كه خداوند عسكره را زنده كرد. پرسیدند عسكره چیست؟ فرمود عسكره هزاران مردمی بودند كه از ترس مرگ ترك دیار كرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده كرد وابرها را فرمود كه به آنان ببارند از این روست كه پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول كرد و جام را میان اصحاب خود قسمت كرده و گفت كاش هر روزی بر ما نوروز بود.

و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس كه گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است كه ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یكدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند كه این بزرگداشت نوروز به علت امری كهن است كه برایت بازگو می كنم تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است كه خداوند از بندگان خود پیمان گرفت كه او را بپرستند و او را شریك و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است كه آفتاب در آن طلوع كرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شكوفا و درخشان شد. همان روزی است كه كشتی نوح در كوه آرام گرفت. همان روزی است كه پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از كعبه به زیر افكند. چنان كه ابراهیم نیز این كار را كرد. همان روزی است كه خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت كنند. همان روزی است كه قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می كنند و همان روزی است كه قائم بر دجال پیروز می شود و او را در كنار كوفه بر دار می كشد و هیچ نوروزی نیست كه ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.

 

جشن نوروز

 

جشن نوروز دست كم یك یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یك ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف، 5 روز سوم را به خادمان و كاركنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست كم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد. ازآداب و رسوم كهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و خانه تكانی یاد كرد.



پارس قرآن
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

http://www.parsquran.com/



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

در حاشیه قائله چنگیز سالار
در جریان قائله چنگیز باید اضافه کرد چنگیز از مسیر فعلی جاده سد درودزن تا حوالی روستای زرقانک پیش آمده و پس از اینکه متوجه شده راه بر او بسته واحتمال درگیری وجود دارد از همان مسیر برگشته و وپس از دور زدن کوه ایوب به سمت چشمه ایوب و رودخانه رفته وادامه ماجرا.اگر هم وساطتی بوده در همان محل (چشمه ایوب) رخ داده و با توجه تعداد نیروها ،امکانات و شناخت کامل نیروهای خودی از منطقه و با عنایت به هدف چنگیر از ورود به منطقه (جمع آوری اسب وسلاح)، بعید به نظر می رسد با هماهنگی قشون خودی باجی پرداخت شده باشد.و احتمالا با توجه به اینکه جنگ آوران روستای چمنی و بورکی به قشون خودی ملحق شده و از روستا دور بوده اند چنگیز با توجه به اینکه خطر را احساس کرده فرصت را غنیمت شمرده واز اهالی آذوقه گرفته و از منطقه دور شده. چون اگر می توانست هدف خود را عملی می ساخت و از طرفی در گذشته پس از اینکه متخاصمین از خواسته خود نا امید می شدند، به صورت توافقی مقداری آذوقه می گرفتند و می رفتند.ضمنا عشایر قشقایی از محدوده روستاهای کوه سبز،قاسم آباد،حسین آباد، فخرآباد،اسفدران، پل نو ودم افشان و . . صرفا عبور می کرده و یا به دلیل خستگی راه توقف کوتاهی داشته اند.طایفه بادکی تابستانها در دشت چادر زده و زندگی می کرده اند وزمستانها در مجاورت کوه و محل فعلی روستای آبگرم ودم افشان ودر کنار کومه های خود ساکن می شده اند.همچنین قشلاق طوایف قراقولاغ،نفر،میر وکرمی نیز این منطقه بوده.

   منبع :  روستای پل نو رامجرد  ( جهان بین میرزایی ) از گفته ها و خاطرات آقای یوسف علی میرزایی .



قائله چنگیز سالار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

قائله چنگیز سالار

این واقعه از قول یوسف علی میرزائی روایت شده که بنا به درخواست عموی خود(طاهر میرزا قراقولاغ ) در قائله شرکت داشته ودر آن موقع کودکی هفت ساله و سوار کاری چابک بوده .

درحدود اواخر تابستان سال 1324 خورشیدی که طایفه قراقولاغ وبادکی در حوالی فخرآباد ،پل نو،آبگرم و دم افشان ساکن بودند(برخی چادر نشین و برخی ساکن روستا) وروستاهای کنونی درحال شکل گیری بود خبر آوردند که چنگیز سالار (پسرعموی ناصر خان قشقایی) از سمت غرب وارد منطقه رامجرد شده و اسبها وتفنگهای خوب را به زور جمع آوری می کند. چنگیز سالار ، خان زاده ای بود که به لحاظ نفوذ وقدرتی که داشت اقدام به جمع آوری اسب و سلاحهای خوب منطقه کرده بود. بزرگ منطقه درآن روزها یداله بیگ (پدرحاج امرالله کشاورز)بود که هم کد خدای روستای فخرآباد و هم بزرگتر منطقه بود . با شنیدن این خبر،ایشان دستور دادند که سواراران وتفنگداران منطقه گرد هم آیند و در پی آن 367 سوار مسلح صبح روز بعد از مناطق پل نو،آبگرم،دم افشان، بورکی، چمنی،کوه سبز، قاسم آباد،حسین آباد، فالونک و . . . در محل پل نو پایین گرد هم آمدند و به فرماندهی یدالله بیگ  به سمت رود  کر و محل "چم حلقه" حرکت کردند ودر آنجا گرد هم آمدند. پس از مذاکرات که تا ظهر به طول کشید به نتیجه رسیدند که در محدوده روستای فالونک راه را بر چنگیز وقشون او ببندند. در همین اثنا هواپیمایی در حال چرخ زدن بالای سر آنها بود و با توجه به اینکه هنوز تب وتاب جنگ جهانی دوم فروکش نکرده بود وترس حملات هوایی وجود داشت به پیشنهاد محمدبیگ(پدر محمد حسین آقایی) پارچه سفیدی بر لوله تفنگی بسته شد و به بالا گرفته شد.پس از رفع خطر حمله هوایی به دستور یداله بیگ قشون به سمت پل نو حرکت کردند. و با توجه به اینکه ظهر شده بود و سواران گرسنه ، قشون گروه گروه میهمان اهالی پل نو شدند.حدود 60سوار میهمان طاهر میرزا ، 50 سوار میهمان حاج علی محمد قربانی و مابقی هم میهمان سایرین از جمله کاکاجان اسدی،بیگ میرزا کشاورز ، نگهدار محمودی، علی مراد مرادی و . . . شدند . پس از صرف ناهار واستراحت و انجام فرائض به سمت فالونک به راه افتادند و نزدیک روستای فالونک رسیدند.اسبها را روبروی فالونک کنار کوه بسته و به بالای تپه ها رفته و راه را بر چنگیز و قشون او بستند .بعد مدتی با دوربین شکاری دیدند که عده ای سوار به سمت آنها در حال حرکت است ."حیدر بلوچ" به عنوان پیک به سمت آنها حرکت کرد و پس از نزدیک شدن و صحبت متوجه می شود که ایشان "مشهدی دینی" کدخدای دولت آبادهستند که قصد دارند به قشون خودی ملحق شوند. قشون تا غروب در کمینگاه ماندند ولی خبری از چنگیز نشد.کاشف به عمل آمد که چنگیز وقشون او پس از اینکه متوجه شده اند راه بر آنها بسته است ، در چشمه ایوب توقف کوتاهی داشته ، ناهار خورده واز طریق پل از رودخانه کر(پل مجاور کوه استخر) عبور و به سمت روستای میان قلعه رفته وآنجا تصادفا با نیروهای دولتی مواجه ومتواری شده اند. پس از اینکه خطر حمله چنگیز برطرف شد یدالله بیگ به" لاچین ستوده" دستورداد که قشون را بشمارد ."لاچین بیگ" از یک طرف قشون شروع به شمارش کرد تا به فرمانده قشون (یدالله بیگ) و ملازمان (حاج علی محمد قربانی، طاهر میرزا،یوسف علی میرزایی(برادر زاده طاهر میرزا و راوی)، و محمد بیگ (پدر محمد حسین آقایی)) رسید و عدد 367 را به عنوان تعداد سواران اعلام کرد.یدالله بیگ هم  پس از اندکی تامل و شور با بزرگان رو به سواران کرد و گفت با وجود این اتحاد وهمبستگی هیچ کس نمی تواند کوچکترین آسیبی به حوزه آنها وارد کند واعلام کرد با توجه به اینکه خطر بر طرف شده همگان می توانند به منازل خود بازگردند ولی آمادگی خود را حفظ کنند.

راوی نقل می کند .بعد از اینکه به منزل رسیدیم حدود 60 سوار دیگر هم از روستاهای بالادست آمده بودند که با توجه به پایان یافتن قائله در منزل طاهرمیرزا شام خورده وبه منازل خود بازگشتند

نام تعدادی از سواران مسلح آن روز به خاطر راوی مانده عبارتند از: یدالله بیگ کشاورز-حاج علی محمد قربانی-رضاخان اسدی-بهرام بیگ آقایی-محمدبیگ آقایی-عبدالله بیگ ستوده-حسن بیگ ستوده-حسین بیگ ستوده-حاج لاچین بیگ ستوده -مشهدی عبدل عباسی-حاج ایمانعلی علی پور-حاج بهبود ستوده-سرمست صاقی-نوروز صادقی-صدرالله کشاورز(برادر حاج امرالله)-شیرمحمد قلی پور- امان الله عبداللهی و . . .

و به این ترتیب خطر بر طرف شد و قائله خاتمه یافت.   یادشان گرامی باد ......

   (   باتشکر از برادر جهان بین میرزایی و پدر گرامیشان)      منبع : (  وبلاگ روستای پل نو رامجرد - با همکاری آقای شمشیری )